Document Type : Science - Research
Author
Associate Professor, Urban Design Department, University of Art, Tehran, Iran
Abstract
The purpose of this study was to present an analytical model of morphological dimensions of the entrance, based on the phenomenological approach and study of the main inputs of Tehran. The methodology of this article was based on qualitative- Survey methods. Since the study of urban entrances has not been studied from the perspective of phenomenological approach, research innovation is in terms of approach and case study. Data collection was built upon document analysis, complete observer and questionnaire survey (108 users) and they were analyzed through qualitative – quantitative methods. The results of the expert -based survey showed: All of the entrances to Tehran are inappropriate regarding the identification and semi-appropriate concerning the orientation. The results of the user-based survey confirmed expert-based findings and showed: Saveh with a score of 77.8% in all of the identification dimensions had the worst position and in regard the orientation, its condition was semi-appropriate (56%). Damavand with a score of 66.7% was in the best condition. In relation to the type of environmental characters, Saveh had just natural elements, while Damavand with a score of 88% in green spaces and with a score of 63% in its potential for the activities was in the best position. Karaj was in the next position, because of the physical elements (64%) and unique land uses (66%). Although in all of the entrances, the final level of inside-ness had not existed, in Damavand’s entrance (11%), it existed a little. Based on findings, for having a successful entrance, creating the “identification” and “orientation” should be considered. The innovation of this research is in conducting a study for the city of Tehran.
Highlights
The innovation of this research is in conducting a study for the city of Tehran
Keywords
مقدمه
ورودی در هر شهر، فضایی است که ناظر بواسطه آن، اولین ارتباط بصری و ادارکی را با شهر برقرار میکند. بنابراین، کیفیت این فضا، تأثیر بهسزایی در تجربه ادراکی ناظر دارد، در نتیجه بهعنوان یکی از مهمترین فضاهای شهری، عرصه عمل برنامهریزان و طراحان شهری محسوب میگردد. این درحالی است که ورودی شهرهای معاصر، جدا از ساختار شهر و نحوه چیدمان فضاهای شهری، تبدیل به بافت مرده شهری شدهاند و از ساختار نظاممند خود در شهرهای قدیمی، فاصله گرفتهاند (باقری و منصوری، 1397: 5).
در این میان فارغ از استقرار مناسب کاربریها، فضاسازی، طراحی المان، بهبود مسیریابی و جهتیابی در حوزه ورودی، به نظر میرسد باید به ابعاد ریختشناسی آن هم، توجه ویژهای کرد. در واقع ورودی، فضایی است که عرصههای بیرون و درون را بههم متصل میکند و بهعنوان مفصلی در مرز شهر قرار دارد. با این توضیح، ضمن داشتن ماهیت مستقل، باید ویژگیهای فضای درون را نیز منعکس نماید. با این وجود، توجه به حوزه ورودی عموما معطوف به تحقق اهدافی بوده که کمتر ماهیت آن را به مثابه یک مکان، در نظر میگرفته و لذا برخی از جنبههای مورد انتظار از یک ورودی موفق را مدنظر قرار نمیداده است. هدف این مطالعه، تبیین ویژگیهای مورد انتظار از یک ورودی موفق بهعنوان یک مکان بوده است و برای این منظور از رویکرد پدیدارشناسی مکان بهره برده است.
با توجه به آنچه مطرح گردید، مطالعه حاضر شناسایی وضعیت کنونی ورودیهای اصلی شهر تهران از حیث ابعاد ریختشناسی مکان و نوع حضور در فضای ورودی شهر، را بهعنوان هدف کلی تحقیق در نظر گرفت. بررسی مشکلات ورودیهای شهری با استفاده از رویکرد پدیدارشناختی در این مطالعه، نوآوری محسوب میشود.
در همین راستا سوال اصلی پژوهش اینگونه مطرح میگردد: وضعیت کنونی ورودیهای اصلی شهر تهران از حیث ابعاد ریختشناسی مکان (شناسایی و جهتیابی/ نوع کاراکترهای محیطی (طبیعی، انسانی و روحی)/ و نوع حضور در فضای ورودی (درون بودگی/ برونبودگی)) چگونه است؟
مبانی نظری
چارچوب نظری
نظریه مدرن و استفاده از روششناسی اثباتگرا در استفاده از فضاها در شهر، نتیجههایی چون از خودبیگانگی انسان، فقدان مکان و بیمکانی در شهرها را در پیداشت. تبعات بهرهگیری از چنین روشی در نظر و عمل، منجر به ایجاد نامکان و بیمکانی در شهر شد. بیمکانی، عکسالعملی است که نسبت به نبود یا عدم حضور محیطی که به آن علاقه وجود دارد، بروز مییابد. بهعبارتی، نامکانها از دید رلف[1]، زمینه حضور بیرونی را ایجاد میکنند (حضوری که شخص خود را از مکان بیگانه میپندارد)؛ زیرا مردم حس تعلق به آنها نداشته و در نتیجه اهمیتی به چگونگی محیط نمیدهند (مدیری، 1387: 78).
در تعریف کلی مکان، بیان شده است که مکان، فضایی معنادار شده، میباشد (Tuan, 1977: 3). به عبارتت دیگر مکان در تقابل با مفهوم فضای انتزاعی شکل گرفته است (مدیری، 1387: 70).
رلف1 (1976) معتقد است که انسان بودن به معنای زیستن در جهانی مملو از مکانها است (مظلومی، 1389: 132به تعبیری، میتوان گفت که مکان خاصتر از فضا است، یعنی خاصیتی دارد که ناشی از انتساب معنا، بروز تعاملات اجتماعی و درهم تنیدگی با خاطرات است (مظلومی، 1389: 133).
بررسی مدلهای مکان در مدلهای کانتر[2] (1971)، پانتر[3] (1991) و مدل مونتگمری[4] (1998)، نشان میدهد که مکان دارای فرم، فعالیت و معنا است. بهعبارتی، برآیندهای عوامل کالبدی، فعالیتی و فرآیندهای اجتماعی و روانی، منجر به خلق مکان میگردد (کاشی و بنیادی، 1392: 44).
جایگاه فرم و ریخت در ابعاد سازنده مکان
از نظر مونتگمری، عناصر فیزیکی مشتمل بر مواردی چون فرم معماری، مقیاس، نشانه، دورنما، فضاهای ملاقات، فضاهای باز، فضاهای سبز و غیره هستند (Montgomery, 1998: 95).
در رابطه با جایگاه فرم در میان عناصر سهگانه میتوان به نقلی از آلتمن و لوو[5] (1992)، در خصوص انواع شیوههای درگیری انسان با محیط اشاره نمود. آنها بر این باور هستند که انسان به سه شیوه شناختی، رفتاری و احساسی با محیط درگیر میشود که بعد شناختی در ارتباط با ابعاد فرمی، بعد رفتاری (پتانسلهای فضای برای پاسخ به نیازها) در ارتباط با عملکرد فضا و بعد احساسی (احساس رضایت و دلبستگی به مکان) در ارتباط با معنی است. بنابراین، برای شناخت یک مکان، باید به بررسی ابعاد فرمی مکان مبادرت نمود. با این توضیح که از نظر آلتمن و لوو (1992) فرم در واقع، ادراکی عمومی است که منجر به فهم هندسه فضا و جهت میشود (Hashemnezhad, 2013: 6).
جدول 1، مدلهای مکان و عناصر سازنده فرم از نظر اندیشمندان مطرح در زمینه مدلهای مکان را نشان میدهد.
[[
جدول 1. مدلهای مکان و عناصر سازنده فرم
مدل |
عناصر مکان |
عناصر فرم شهری در مدلهای مربوطه |
کانتر (1977) |
ویژگیهای فیزیکی، مفاهیم، فعالیت |
بهصورت مشخص بیان نشده است. |
پانتر (1991) |
ساختارفیزیکی، معنا، فعالیت |
منظر شهری، فرم ساخته شده، نفوذپذیری، منظر زمین، مبلمان |
مونتگمری (1998) |
فرم، تصویرذهنی، فعالیت |
مقیاس، فشردگی، نفوذپذیری، نشانهها، سهم فضا به توده، گسترش عمودی، قلمروعمومی |
در مدلهای مکان (جدول 1)، مشاهده میشود که فرم با نامهای متفاوتی در مدلها بیان گردیده و در عین حال، بررسی عناصر سازنده فرم شهری نشان میدهد، عناصر فرم در سه دسته مصنوع (کالبدی)، انسانی و طبیعی تقسیمبندی میشوند. برای مثال، عناصری چون فرم معماری، نشانهها، فرم ساخته شده، مبلمان، گسترش عمودی، فشردگی و غیره، در دسته مصنوع و عناصری چون فضاهای باز، فضاهای سبز و منظر زمین، در دسته عناصر طبیعی و عناصری چون فضاهای ملاقات، فضای بین ساختمانها و قلمرو عمومی، در دسته عناصر انسانی قرار دارند. همچنین، با توجه به تعریفی که از فرم در ارتباط انسان با مکان بیان شد، عواملی چون مقیاس، نفوذپذیری، نشانهها، فرم معماری و شکل منظر، به فهم هندسه فضا و جهتدهی در فضا منجر میشوند. همانطور که بیان شد، بهمنظور دستیابی به حس مکان، تأکید بر ابعاد ریختشناسانه در کنار ابعاد مکان ضروری است. همچنین، تعلق به مکان در ارتباط با شناخت و جهتیابی در محیط است.
رویکرد پدیدارشناختی در بررسی مکان و ساختار مترتب بر آن
در بررسی مقوله مکان از دهه 1970، میتوان سه رویکرد اثباتی، انتقادی و پدیدارشناسانه را شناسایی نمود (مدیری، 1387: 70). اگرچه در رابطه با ارجحیتِ رویکرد پدیدارشناسی بر اثباتگرایی شکی نیست. اما نظریهپردازان مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی، بر برتری رویکرد انتقادی بر پدیدارشناختی تأکید دارند.
نظریه انتقادی ضمن انتقاد زیربنایی به رویکردهای اثباتگرایانه در مطالعه جامعه، قائل بر استناد به مطالعات صرف، مبتنی بر تجربه و روشهای تجربی نیست(بشریه، 1387: 179). این نظریه ناشی از نارساییها و ناتمامی فرآیند عقلانیت در تاریخ است و غایت اصلی آن عقل و آزادی است(بشریه، 1387: 183).
هابرماس از مهمترین نظریهپردازان مکتب فرانکفورت تفاوت عمده میان رویکرد پدیدارشناسی و انتقادی قائل میشود و معتتقد است،
رویکرد اول با طرح تفاوت بین زیست جهان و روزمرگی که به کسب تجارب مکان منتهی میشود، سروکار دارد و رویکرد دوم تفاوت میان کنش ارتباطی و نظام ساختارهای اجتماعی و اقتصادی دولت و بازار را مدنظر قرار میدهد. او پدیدارشناسی را به این جهت که بر زیستجهان تأکید دارد و ساختار اجتماعی و ایدئولوژیکی در تجربه زیسته را نادیده میانگارد، رویکرد کاملی نمیداند (مدیری، 1387: 78).
در تعریف مکان در قالب رویکرد پدیدارشناختی، مکان به مثابه یک پدیده، نه بهعنوان مقولهای کمی، بلکه بهعنوان مقولهای کلی و کیفی تعبیر میشود. در رابطه با مکان و تصویر ذهنی شکل گرفته از آن که موجب ایجاد معنا و حس مکان میشود، شولتز به سه اصل عمده اشاره میکند:
- گونهشناسی: به ابعاد مفهومی معماری اشاره دارد و توسط نمادپردازی در مکان محقق میشود و به چهار ویژگی انسان یعنی حالت روحی، فهمیدن، گفتگو و هستی با دیگران اشاره دارد.
- مکانشناسی: به بررسی خواص و امکانات فضای زنده یا واقعی از طریق تأکید بر نظم و ویژگیهای محیط و استفاده از اصول گشتالتی و هندسه تأکید دارد.
- ریختشناسی: به چگونگی قرار گرفتن، ایستادن و نحوه ارتباط بیرون و درون فضا و همذات پنداری با محیط و احساس محصوریت و مرکزیت مربوط میشود. از میان سهگانه مؤثر بر فهم مکان، بهواسطه ریختشناسی است که محیط کامل انگاشته میشود و معنا پیدا میکند. در همن راستا، محور مورد تأکید این پژوهش، اصل ریختشناسی است. بررسی این اصل مشتمل بر بررسی محصوریت، مرکزیت و درک عمومی فضا میباشد که هر سه از عناصر مؤثر بر فهم کلیت و هندسه فضا هستند و در نتیجه منجر به شناخت و ادراک فضا و از این طریق احساس وابستگی روانی به فضا میشوند. در ادامه اجزاء سازنده اصل ریختشناسی مکان بازخوانی میگردد (شکل 1)، (نوربرگ شولتز، 1387: 137).
شکل 1. عوامل مؤثر بر ایجاد معنا و حس مکان
مؤلفههای سازنده اصل ریختشناسی مکان
در ادبیات پدیدارشناسی مکان چنین آمده است: «زمانی انسان به سکنی گزیدن نائل میشود که بهطور همزمان در یک فضا استقرار یافته و در معرض کاراکتر محیطی قرار گیرد» (پرتوی، 1382: 44). بنابراین فضا و کاراکتر محیطی، بهعنوان دو مؤلفه اساسی در اصل ریختشناسی فضا مطرح هستند. بازخوانی اجزاء فضا و کاراکتر محیطی نشان میدهد که این عناصر منجر به احساس راهیابی در فضا و در عینحال فهم و ادراک کلیت فضا میشوند.
فضا، نه ذهنی است و نه عینی، بلکه هم عینی و هم ذهنی است. یعنی فضا در جهان است، بهعنوان بخشی از تجربه روزانه ما (پرتوی، 1382: 43). از دید این رویکرد، فضا دارای مؤلفههای تعریفپذیر متمایزی چون: دیالکتیک درون و بیرون، مرکزیت و مرز و حصار است.
- دیالکتیک درون و بیرون، سلسله مراتب حضور فرد در مکان
مکان را میتوان تجربه عرصه درونی در برابر عرصه بیرونی دانست که در بر گیرنده جهات گوناگون و تعدادی گشودگی است (پورمند، 1389: 86)،
دیالکتیک درون و بیرون از دیدگاه شولتز و رلف از جمله عوامل شکلدهنده مقوله مکان است. بنابراین میتوان حضور فرد در فضا را با توجه به دوگانه درون- بیرون دستهبندی نمود.
از نظر رلف، سطوح نوع حضور در مکان عبارتند از:
- برون بودن وجودی: در این حالت، حس بیگانگی و ناخوشایندی به فرد القاء میشود.
- برون بودن عینی: فرد خود را جدا از مکان احساس میکند.
- برون بودن اتقاقی: مکان در این سطح، بهعنوان پیشزمینهای برای امور تلقی میگردد و تحتالشعاع عملکردها و فعالیتهای موجود است.
- درون بودن باواسطه: در این سطح، فرد توانایی دخالت و دستکاری در مکان را نداشته و بر محیط نمیتواند تأثیر بگذارد.
- درون بودن رفتاری: فرد بهصورت آگاهانه به ظاهر مکان توجه دارد و بهدلیل آشنایی مکان برای فرد، به جزئیات شکلدهنده آن توجه میکند.
- درون بودن عاطفی: در این حالت فرد با پذیرش معانی یک مکان و احترام به نمادهایش، سعی در راهیابی به جریان رویدادهای آن دارد و آن را عمیقا درک میکند.
- درون بودن وجودی: در این سطح، فرد بدون واکنش خودآگاه و از پیش سنجیده شده مکان را تجربه میکند و لذا تعلق خاطر و همذاتپنداری عمیق و کامل با مکان،
محقق میگردد (کلالی و مدیری، 1391: 44).
- مرز و قلمرو
مرز، نقطه جدایی و گسست فضای بیرون از درون است که هایدگر آن را نه به یک نقطه توقف، بلکه جایی که در آن بعضی چیزها شروع به حضور میکنند، میداند (پورمند، 1389: 86). در عین حال مرزها نظم فضایی ایجاد نموده و در نهایت کیفیت فضایی را که بهوسیله آنها ایجاد میشود، تعیین میکنند (پرتوی، 1382: 43).
- مرکز
ارتباط درون و بیرون موجب میشود که فضاها درجه متنوعی از بسط، توسعه و حصار را داشته باشند. در یک زمینه وسیعتر، هر حصاری به نوبه خود به یک مرکز تبدیل میشود (پرتوی، 1382: 43).
- کاراکتر یا مشخصه محیطی
مکان در تقابل با فضای انتزاعی یا پنداشته است. با این تعبیر مکان بدون وجود کاراکتر، جنبه انتزاعی پیدا خواهد کرد. بنابراین ایجاد مکانهایی با کاراکتر و مشخصه متمایز، از مهمترین وظایف طراحان است. این در حالی است که دنیای امروز همراه با تکثرگرایی فرهنگی بهسوی ساختارهای بیهویت و بیکاراکتر گام برمیدارد (پورمند و همکاران، 1389: 80).
کاراکتر، مفهومی واقعیتر و در عین حال کلیتر از فضا است. همچنین اشاره به اتمسفری جامع و عمومی دارد و از طرف دیگر، فرم واقعی و ماهیت عناصر تعریف کننده فضا را یادآوری مینماید (پرتوی، 1382: 44). در این میان، کاراکتر مکان، با ذکر یک کلمه و احتمالا صفت همراه میشود که میتواند نشانگر ماهیت مکان و طریقهای برای احراز هویت و معنا در معماری و سکونت باشد (پورمند، 1389: 85).
شولتز (1975) در کتاب معنی در معماری غرب کاراکترها را مفاهیمی کیفی میداند و به سه دسته کاراکترهای طبیعی (کیفیت اشیاء و مصالح) کاراکترهای روحی و معنوی (ارزشها و اعتقادات) و کاراکترهای انسانی (تعاملات انسانی و رفتاری) تقسیم میکند (پورمند و همکاران، 1389: 88).
- مؤلفههای مقوم کاراکتر محیطی- جهتیابی و شناسایی
هنگامی که انسان به سکنی گزیدن نائل میگردد، دو عملکرد روانشناختی رخ میدهد که میتوان آنها را جهتیابی و شناسایی نامید. این دو از مهمترین مؤلفههای کاراکتر مکان محسوب میشوند و اگر هر دو به خوبی در مکان محقق شوند، انسان به حس مکان نائل خواهد شد (پرتوی، 1382: 44).
- شناسایی
شناسایی بهمعنای احساس دوستی با محیط است که به احساس تعلق خاطر درونی و وابستگی روحی تبدیل میشود و احساس امنیت عاطفی و لذت از مکان را بهوجود میآورد. شناسایی مکان، علاوه بر فراهمسازی اینکه انسان در محیط، بهتر و مؤثرتر عمل کند، احساس تعلق به مکان را بهوجود میآورد. شولتز هویت انسان را وابسته به شناسایی میداند (پورمند، 1389: 89).
- جهتیابی
برای سکنیگزیدن، انسان باید بداند که در کجا قرار دارد و از چگونگی حرکت در فضا آگاهی یابد (پورمند، 1389: 89). در این رابطه مؤلفه جهتیابی، بسیار حائز اهمیت میباشد.
نظریه توصیفی و تشریحی لینچ (1395) در رابطه با عوامل پنجگانه که بهعنوان ساختار فضایی شهر، جهتیابی را تسهیل میکنند از این دست است (پرتوی، 1382: 44). همچنین از نظر نوربرگ شولتز، راهها و جهتها اشاراتی به هستی آدمی و نمادی از هستمندی بهشمار میروند (نوربرگ، 1387: 36). در نظر او در جامعه مدرن، توجه متخصصین بهطور وسیعی معطوف به تحقق جهتیابی بوده، در حالیکه شناسایی محیط، به شانس واگذار شده است و نتیجه این امر بهوجود آمدن حس بیگانگی و تنهایی است (پرتوی، 1382: 44).
چارچوب تحلیل پدیدارشناختی ابعاد ریختشناسانه ورودی شهر
پیش از بررسی ورودی شهر، در قالب رویکرد منتخب، در ابتدا ضروری است تا جایگاه ورودی در ساختار شهر به مثابه یک مکان تبیین شود. شهر از نگاه پدیدارشناسانه، از حیث ساختار فضا شامل دیالکتیک درون و بیرون، مرکز، مرز و محصوریت میباشد. در این میان مرز یا قلمرو، تمایز میان آنچه در درون و بیرون است را ایجاد میکند. بهعبارتی یک قلمرو یا یک جهان خودی میسازد و ورودی یا دروازه که در مرز قرار دارد، فضای واسطی است که بیرون را به درون مرتبط میکند، اما خود واجد مشخصههای فضای درونی است. بر این اساس، ورودی شهر نقش مهمی در تعریف قلمرو و در نتیجه خلق مکان دارد.
نحوه ورود به هر فضا، همواره در ذهن افراد جایگاه ویژهای دارد. ورودی هر فضا، اولین مکانی است که با حضور در آن خصوصیات کلی فضا، آداب و رسوم، حد خصوصی و عمومی بودن و سایر ویژگیهای فضا کشف میشود. در واقع با تمهید ورودی برای یک فضا (خواه یک شهر، خواه یک محله یا یک بنا)، آن فضا برای ساکنانش هویت مییابد، تقویت میشود، نشانهگذاری شده و زندهتر نمایان میگردد (الکساندر، 1387: 277). بهعبارت دیگر، انسان معمولا هنگام ورود به یک فضا با سرعت امکانها، گزینهها و جذابیتهای آن را شناسایی نموده و به این ترتیب درباره حرکت بعدی خود در مکان مزبور تصمیمگیری مینماید (کرمونا و تیزدل، 1390: 310). با این وجود، ورودی شهرهای معاصر در تعارض با هویت اصلی خود، دچار گسیختگی عملکرد و معنایی شده و فضایی غیر قابل انتظار را برای مراجعین به شهر ایجاد کردهاند. با دستهبندی مناسب عوامل مؤثر در این آشفتگی درمییابیم که این عوامل ریشه در عدم توجه به لایههای مختلف تشکیلدهنده نظام منظرین ورودی در طرح توسعه شهر دارد.
نمونههای این گسیختگی را میتوان در سه دسته کلی شامل محیط زیست، ابعاد جامعهشناختی و اقتصاد شهری تقسیمبندی نمود. لایه جامعهشناختی شامل حاشیه سکونتگاهها، اسکان غیررسمی، ناهنجاریهای اجتماعی و غیره است. لایه محیط زیستی شامل از بین رفتن زیستگاههای حاشیه شهرها، عدم توجه به مباحث اکولوژی منظر شهری و لایه اقتصاد شهری شامل فعالیتهای اقتصاد حاشیهای و حاشیهپسند، فعالیتهای اقتصادی غیررسمی و کاذب، وجود انگیزشهای دایمی، تغییر و تبدیل نحوه استفاده از اراضی میباشد (یوسفی ، 1397: 6).
مفهوم قلمرو و مرز در ورودی
فضای ورودی، خود بخشی از قلمرو و مرز در ساختار شهر است که فضای بیرون به درون را از طریق مسیر بههم متصل میکند. بهعبارتی این فضا، یک فضای متصلکننده و مبدل است.
انتظارات از ورودی و رابطه آن با مؤلفههای کاراکتر محیطی
مقیاس ورودی در توقعات مورد انتظار از آن تأثیر میگذارد. بهطور کلی میتوان سه توقع تشخص، پذیرندگی و خوانایی را مورد توجه قرار داد. پذیرندگی، بهمعنای پذیرفته شدن و نداشتن احساس خوشایندی است. خوانایی، به معنی تأمین نیاز به جهتیابی، توسط
شخص از طریق تشخیص سریع مسیرها و تصمیمگیری است.
در کنار پذیرندگی، خوانایی و وضوح ورودی، یکی دیگر از مهمترین کاراکترهای مورد انتظار از ورودی، تشخص است. به این معنا که کاربران انتظار دارند که ورودی هر شهر معرف خصوصیات و عناصر شاخص هویتی همان شهر باشد. از اینرو تشخص هر ورودی که آن را از سایر فضاها متمایز میکند، از اهمیت بالایی برخوردار است (پاکزاد، 1388: 12).
مؤلفههای کاراکتر محیطی در ارتباط با فضای ورودی
با توجه به توقعاتی که از ورودی شهر وجود دارد و رابطه آنها با
مفاهیم شناسایی و جهتیابی بهنظر میرسد که هر سه توقع موردی
از ورودی در ارتباط مستقیم با مفهوم شناسایی هستند. همچنین پذیرندگی یا پذیرفته شدن با توجه به تعریفی که بیان شد، به مفهوم راهیابی سریع، در فضای ورودی است.
مؤلفههای کاراکتر محیطی در جایگاه ورودی در ساختار شهر
اگر مفهوم ورودی شهر، بهعنوان فضایی در قلمرو شهر در نظر گرفته شود، مهمترین مؤلفه کاراکتر محیطی که ورودی شهر در ساختار مکانی شهر به آن پاسخ میدهد، راهیابی است. زیرا ورودی مسیرهای بیرون شهر را به مسیرهای ساختاری درون شهر متصل میکند.
حوزهبندی ورودی و بازیابی مؤلفههای کاراکتر مکان در هر حوزه
از آنجا که فضای ورودی دارای حوزههای مختلف است، نمیتوان مؤلفههای کاراکتر مکان را بهصورت کلی در رابطه با ورودی بیان نمود. نوع فضای ورودی از حیث نحوه ارتباط فضای بیرون و درون به دو دسته فضاهای متداخل و فضای مستقل یا فضای سوم تقسیم شده است.
- الگوی فضاهای متداخل: در این الگو، محدودههای دو فضا با یکدیگر که تداخل دو فضا است، فضای مشترک هر دو، محسوب میشود. ترکیب حاصل از تداخل فضا، یعنی این ناحیهی مشترک، می-تواند به چند طریق تفسیر شود. قسمت تداخلکننده میتواند در هر دو فضا، بهطور یکسان، مشترک باشد. قسمت تداخل-کننده میتواند با یکی از فضاها ترکیب شود و بهجزء لاینفک آن حجم درآید. قسمت داخل کننده میتواند، بهصورت فضایی مستقل که دو
فضای اصلی را بههم مرتبط میسازد، ظاهر شود. - الگوی فضای مستقل: فضاهایی که با فضای سوم بههم مربوط میشوند: دو فضا که با فاصله از هم قرار دارند و میتوانند بهوسیلهی فضای سوم به یکدیگر مرتبط شوند. این فضا، برای اینکه عملکرد خود را بهعنوان رابط بیان کند، میتوانند از نظر فرم و جهت با دو فضا فرق داشته باشند (بحرینی و علی طالب بابایی، 1381: 19-23).
براساس نظریه حوزه انتقال، میتوان پنج حوزه را شناسایی نمود. این نظریه یک سیستم طبقهبندی شده است که بهصورت نظری، گستره حومه شهر را آرایش و انتظام میبخشد تا با سلسلهمراتبی کاربردی به نظم در آیند. این حوزههای پنجگانه عبارتند از: زمینهای نامناسب برای سکونت؛ مفصلی که بر حوزه پیرامونی بیرون، منطبق است و شامل مناطق کشاورزی و سکونت بهصورت پراکنده است؛ این حوزه بر حوزه میانی ورودی، منطبق میباشد و محدوده کم تراکم و بلوکهای بزرگ را در بر میگیرد؛ مفصلی که بر حوزه پیرامونی درون، منطبق است و شامل کاربریهای مختلط کم تراکم با بلوکهای ساختمانی متوسط میشود و حوزهای که شامل کاربریهای مختلط با تراکم بالاتر ساختمانی میشود (رضایی، 1393: 6).
با توجه به آنچه بیان شد، در بیان کاراکتر محیطی مرتبط با هر حوزه، میتوان در ارتباط با حوزه بیرونی، بیشتر کاراکتر جهتیابی را تشخیص داد. در ارتباط با حوزه اصلی بافت ورودی (حوزه میانی)، میتوان هر دو کاراکتر شناسایی و جهتیابی را نسبت داد و در ارتباط با حوزه درونی هم، شناسایی را مورد توجه قرار داد.
جدول 2. توقعات موردی از ورودی شهر و ارائة مؤلفههای کاراکتر محیطی قابل تشخیص در هر حوزة ورودی
توقعات موردی |
مؤلفههای کاراکتر محیطی مرتبط |
|
||
تشخص |
شناسایی |
|
||
پذیرندگی |
شناسایی و جهتیابی |
|
||
خوانایی |
شناسایی |
|
||
ورودی در ساختار مکانی شهر: ورودی بهعنوان فضایی که در قلمرو قرار دارد. |
مؤلفههای کاراکتر محیطی: جهتیابی |
|
||
حوزهها |
مؤلفههای کاراکتر محیطی |
نوع کاراکتر |
||
بیرونی |
جهتیابی |
غلبه با کاراکتر طبیعی |
||
میانی |
شناسایی، جهتیابی |
سهمی از کاراکتر طبیعی، انسانی و ارزشی |
||
درونی |
شناسایی |
غلبه با کاراکتر انسانی و ارزشی |
||
تدوین الگوی بررسی ورودی براساس ابعاد ریختشناسانه مکان در رویکرد پدیدارشناختی
ارتباط میان ابعاد قابل بررسی ورودی شهر و ابعاد ریختشناسانه مکان در شکل 2، ارائه گردیده است. همانطور که ملاحظه میشود، اجزاء دوگانه ریختشناسانه مکان، به ادراک و شناخت کلیت یک مکان و درک هندسه و جهتیابی در آن منجر میشود.
در ارتباط با ابعاد مورد بررسی در مقوله فضا، دیالکتیک درون و بیرون در حوزه مستقل ورودی، قابل بررسی است و امکان سنجش نوع حضور در ورودی را فراهم میآورد. در این میان مفهوم مرز، بهدلیل موقعیت فضای ورودی در شهر و مفهوم مرکزیت، کمتر قابل بررسی است.
همچنین در بررسی مقوله کاراکتر محیطی ورودی شهر، از آنجا
پیشینه پژوهش
رضایی و همکار (1393)، نحوه طراحی ورودی شهرها با رویکرد سکانسبندی عرصه ورودی شهر در ورودی قزوین از سمت تاکستان را مطالعه نمود. آنها ضمن بهرهگیری از نظریه انتقال، به سطحبندی پنجگانه و لایهلایه فضای ورودی، پرداختند و پیشنهاد کردند طراحی فضای ورودی باید بهگونهای باشد که مخاطب متحرک ضمن دریافت حس تمایز، شاخص هویتی مکان را دریافته و تصویر ذهنی مناسبی از ورودی را در ذهن ثبت نماید.
باقری و همکار (1397)، ورودی شهر، به مثابه عنصری جهت ایجاد هویت مستقل برای منظر شهری را با تأکید بر ورودی بهعنوان دریچهای برای ادراک منظر شهر و ساختار لایه لایه منظر ورودی شهر مورد مطالعه قرار دادند. آنها تأکید کردهاند و مشکلات ورودی شهرهای معاصر را شرح دادهاند. آنها در بررسی خود نتیجه گرفتند که ورودی مفصل نبوده، بلکه عنصری جهت ایجاد هویت مستقل برای منظر است. در این پژوهش تأکید شده که ورودی ضمن تشخص کالبدی لازم است تا تشخص معنایی نیز داشته باشد.
براتی و همکار (1395)، به ارزیابی نماد ورودی شهرها بر مبنای مولفههای کالبدی طراحی در ورودی شرقی شهر قزوین پرداختند. آنها بر اهمیت قرارگیری نشانهها و نمادها در ورودی شهرها بهعنوان مهمترین مکان تأکید کردند و سه مشخصه زیبایی، خوانایی اثر و معرف شهر بودن را شناسایی نمودند.
روش انجام پژوهش
محدوده مورد مطالعه
شهر تهران، مرکز استان تهران و پایتخت ایران از لحاظ جغرافیایی در 51 درجه و4 دقیقه تا 51 درجه و 33 دقیقه طول شرقی و 35 درجه و 35 دقیقه تا 35 درجه و 50 دقیقه عرض شمالی واقع شده است و۷۳۰ کیلومترمربع مساحت دارد. شهر تهران در ارتفاع حدود 900 تا 1800 متری از سطح دریا قرار دارد. شکل 3، موقعیت استان تهران را در تقسیمات کشوری نشان میدهد.
شکل 3. موقعیت استان تهران در ایران و شهر تهران در استان
در رابطه با محدوده مورد مطالعه میتوان ورودیهای پیشنهادی در طرح جامع سال 1385، را که بهعنوان ورودیهای اصلی محورهای فعالیتی پیشنهاد شده است را انتخاب نمود. بر این اساس ورودیهای اصلی شهر تهران بهترتیب زیر شناسایی شدند:
- ورودی از غرب: ورودی از شهر کرج به تهران (اتوبان
تهران-کرج)؛ - ورودی از جنوب غربی: جاده ساوه- تهران؛
- ورودی از جنوب: جاده قم- تهران؛
- ورودی از جنوب شرقی: جاده پاکدشت-تهران؛
- ورودی از شرق: جاده دماوند- تهران (شکل 4).
جج
شکل 4.
با توجه به اطلاعات جدول 3 و 3-1، در حال حاضر، حوزه مستقل در هیچ کدام از ورودیهای شهر تهران، واجد پذیرندگی لازم نبوده و عملکرد قالب آنها ترافیکی است.
جدول 3. معرفی کلی ورودیهای اصلی شهر تهران
ورودی |
ویژگیهای ورودی دروضع موجود و طرح مصوب پیشنهادی |
ورودی از غرب: کرج به تهران |
عملکرد وضع موجود: ترافیکی |
فعالیّتهای حوزه ورودی در طرح مصوب: صنعتی و گسترههای تجاری، اداری و خدماتی |
|
ورودی از جنوب: جاده قم –تهران |
عملکرد وضع موجود: ترافیکی |
فعالیّتهای حوزه ورودی در طرح مصوب: مسکونی و پهنههای سبز |
|
|
|
جدول 3-1. معرفی کلی ورودیهای اصلی شهر تهران |
|
ورودی از جنوب غربی: جاده ساوه-تهران |
عملکرد وضع موجود: ترافیکی |
فعالیّتهای حوزه ورودی در طرح مصوب: مسکونی پهنههای سبز و باز ویژه و گسترههای تجاری، اداری و خدماتی |
|
ورودی از جنوب شرقی: جاده پاکدشت- تهران |
عملکرد وضع موجود: ترافیکی |
فعالیّتهای حوزه ورودی در طرح مصوب: مسکونی و گسترههای تجاری، اداری و خدماتی |
|
ورودی از شرق: جاده دماوند- تهران |
عملکرد وضع موجود: ترافیکی |
فعالیّتهای حوزه ورودی در طرح مصوب: صنعتی و گسترههای تجاری، اداری و خدماتی |
|
یافتهها
- ورودیهای شهر تهران از حیث مؤلفههای ریختشناسی مکان با رویکرد کارشناسمحور
ورودی از غرب- کرج به تهران
بررسی کلی ورودی، از حیث توقعات مورد انتظاری که از ورودیهای شهری میرود نشان میدهد، این ورودی تنها از حیث خوانایی و جهتیابی موفق عمل میکند. اما بهدلیل عدم برنامهریزی و طراحی مطلوب فضا، احساس ورود به حوزه مستقل ورودی، تنها بهواسطه تغییرات کالبدی حوزه پیرامونی ورودی ساختوسازهای حاشیه بزرگراه و منظرسازی نسبتا نامطلوب این حوزه قابل شناسایی است. به عبارت دیگر، تنها به لحاظ بصری حس تغییر در فضا، ایجاد میشود. به این ترتیب عنصر هویتساز در حوزه مستقل ورودی، بهصورت خرد یا کلان طراحی نشده است، هرچند ممکن است که ساخت و سازهایی مرتبط با گسترش شهر تهران بهصورت نشانه در ذهن باقی بمانند. اما، عنصر نشانهای خاصی در این بستر طراحی نشده است.
ساخت و سازهای شهرک اکباتان و آپادانا، در کنار مسیرهای روگذر این محدوده، در هر حال، باعث تمایز این ورودی از سایر ورودیهای شهر تهران میگردد و به ماندن آن در ذهن کمک میکند. در رابطه با تشخص این ورودی، در حوزه درونی، میتوان به بررسی منظر ورودی شهر تهران در لایه پسزمینه پرداخت: برج میلاد نشانه بسیار بارزی است که در پس زمینهای ورودی وجود دارد و به خوانایی آن منجر میشود. در عین حال، رشته کوههای دماوند، بهعنوان عنصر طبیعی شاخصی هستند که اگر هوای تهران آلوده نباشد، قابل رؤیت هستند.
کاراکترهای محیطی در این بستر، آن هم بهصورت تقلیلی، کاراکتر طبیعی را در بر میگیرد، بهدلیل نبود نشانههای فرهنگی، کاراکتر ارزشی در محدوده قابل تشخیص نیست. در خصوص پذیرندگی ورودی در حوزه غربی تهران نیز میتوان گفت، بهدلیل عدم توجه به نیازها و فضای مورد نیاز کاربران فضا، احساس پذیرندگی به مخاطب، دست نمیدهد. لذا احساس حضور فرد در فضا، بهصورت برون بودن عینی بروز میکند و شخص احساس درون بودگی در فضا ندارد. هر چند در سلسلهمراتب حضور در فضا، این سطح بالاتر از برون بودن وجودی قرار میگیرد که حس ناخوشایند را القاء میکند.
بررسی مؤلفههای کاراکتر محیطی در ورودی غربی تهران نشان میدهد که ورودی به مؤلفه جهتیابی بیش از مؤلفه شناسایی پاسخ داده است. زیراا فضا در ایجاد حس خوشایندی و لذت از بودن در فضا، ناموفق عمل میکند.
ورودی از جنوب- جاده قم
بررسی ورودی شهر تهران از جاده قم و توقعات موردی که این ورودی تأمین میکند، نشان میدهد، این ورودی نیز از میان سه توقع مورد انتظار، تنها در جهتیابی موفق عمل میکند. در این میان تابلوی ورود به شهر تهران، نقش پررنگیتری را در ایجاد حس ورود ایفا میکند. بههمین دلیل، نوع حضور فرد در فضا، نوعی برون بودن عینی است.
کاراکترهای محیطی قابل شناسایی در حوزه مستقل ورودی شهر تهران از این محور، فضای سبز کاشته شده در اطراف محور هستند که آن هم از کیفیت چندان مطلوبی برخوردار نیست. ساخت و سازهای پراکنده موجود در حوزه جانبی این محدوده (عنصر مصنوع مؤثر در ایجاد کاراکتر طبیعی)، در ارتباط بسیار کمی با ویژگیهای مورد انتظار از ورودی هستند.
در رابطه با مؤلفههای کاراکتر محیطی نیز میتوان، تنها جهتیابی را در وضعیت نسبتا مطلوب ارزیابی نمود. در رابطه با شناسایی که منجر به حس خوشایندی میشود، این ورودی، ناموفق عمل میکند.
ورودی از جنوب غربی- جاده ساوه به تهران
در مقایسه با سایر ورودیهای شهر تهران، وضعیت این ورودی نامطلوبتر است. سایر ورودیهای شهر تهران، حداقل از میان توقعات سهگانه موردی، به جهتیابی و خوانایی پاسخ میدادند، در این ورودی حس جهتیابی و خوانایی نیز با مشکل مواجه است.
در این ورودی نیز، عناصر شاخصی که حس ایجاد ورود به شهر را ایجاد مینمایند، وجود ندارد و بنابراین ورودی از تشخص و کاراکتر محیطی مختص خود برخوردار نیست. در کنار تابلو ورود به شهر، تنها تغییرات ریختشناسانه در حوزه ورودی که خود را در قالب ساختوساز و پلهای روگذر و غیره نمایان میسازد، قابل تشخیص است.
کاراکتر طبیعی، بهواسطه کاشت درختان و فضای سبز محدود در اطراف محدوده، ایجاد شده است. اما به هیچ عنوان، نمیتوان کاراکتر انسانی و روحی را در این ورودی مشاهده نمود، از اینرو
است که نوع حضور فرد در این فضا، برون بودن را القاء میکند. آن هم برون بودن وجودی که با احساس ناخوشایندی همراه است. این ورودی در مقایسه با سایر ورودیها از حیث جهتیابی نیز با مشکلاتی مواجه است.
ورودی از جنوب شرقی- جاده پاکدشت به تهران
بررسی حوزه مستقل ورودی، نشان داد که این ورودی نیز مانند سایر ورودیهای شهر تهران، به پذیرندگی و تشخص پاسخ نمیدهد.
بهطوریکه فقدان عناصر هویتساز مصنوع در حوزه درونی منظر ورودی، بهچشم میخورد. در رابطه با عناصر هویتساز در منظر پسزمینه ورودی، میتوان به ساخت و سازهای بلندمرتبه موجود در حوزه غرب ورودی اشاره کرده و کوه دماوند که در منظر ورودی پسزمینه، قابل رؤیت است.
در خصوص نوع حضور نیز میتوان برون بودن عینی را تشخیص داد. حضور فضای سبز بهعنوان عنصر سازنده کاراکتر محیطی طبیعی، در جدارههای حوزه مستقل ورودی بهچشم میخورد. این ورودی نیز چون سایر ورودیها، در ایجاد حس مطلوبیت و خوشایندی از بودن در فضا، ناموفق عمل کرده و لذا به مؤلفه شناسایی پاسخ نمیدهد. اما در خصوص جهتیابی، چندان ناموفق عمل نمیکند.
ورودی از شرق- جاده دماوند به تهران
این ورودی بهدلیل نزدیکی به شهر دماوند و ویژگیهای طبیعی این محدوده، واجد کاراکترهای محیط طبیعی بوده و متفاوت از سایر ورودیهای عمل میکند.
حضور قوی عناصر طبیعی و توپوگرافی خاص محدوده و تبعیت مسیر از عناصر طبیعی، آن را از سایر محدودهها متمایز نموده است.
بهنظر میرسد، حوزه مستقل ورودی، واجد تشخص است. این ورودی، ضمن خوانا بودن، تشخص را نیز پاسخ میدهد، اما در رابطه با پذیرندگی، چندان موفق نیست. اگر نوع حضور در فضا بررسی شود، این محدوده نوعی برون بودن اتفاقی را ایجاد میکند، ولی کموبیش حس درون بودن را نیز ایجاد میکند.
جمعبندی ابعاد ریختشناسانه حس مکان در ورودیهای منتخب شهر تهران در جدول 4، ارائه گردیده است. همانطور که ملاحظه میشود، ورودی از شهر کرج و دماوند، مطلوبیت بیشتری نسبت به سایر ورودیها دارند. اما ورودی ساوه به تهران در نامطلوبترین وضعیت است.ج
جدول4. بررسی ابعاد ریختشناسانه حس مکان در ورودیهای منتخب شهر تهران
ورودی |
کیفیت محیطی در وضع موجود |
نوع حضور |
نوع کاراکتر |
شناسایی |
جهتیابی |
ورودی از غرب: کرج به تهران |
پذیرندگی: نامناسب تشخص: مناسب خوانایی و جهتیابی: مناسب |
برون بودن عینی |
کاراکتر طبیعی |
ندارد |
دارد |
ورودی از جنوب: جاده قم –تهران |
پذیرندگی: نامناسب تشخص: نسبتا مناسب خوانایی و جهتیابی: مناسب |
برون بودن وجودی |
کاراکتر طبیعی |
ندارد |
دارد |
ورودی از جنوب غربی: جاده ساوه-تهران |
پذیرندگی: نامناسب تشخص: نامناسب خوانایی و جهتیابی: نسبتا مناسب |
برون بودن وجودی |
کاراکتر طبیعی |
ندارد |
نسبتا مناسب |
ورودی از جنوب شرقی: جاده پاکدشت- تهران |
پذیرندگی: نامناسب تشخص: نسبتا مناسب خوانایی و جهتیابی: مناسب |
برون بودن عینی |
کاراکتر طبیعی |
ندارد |
دارد |
ورودی از شرق: جاده دماوند- تهران |
پذیرندگی: نامناسب تشخص: مناسب خوانایی و جهتیابی: مناسب |
برون بودن عینی و حدی از درون بودگی |
کاراکتر طبیعی |
نسبتا مناسب |
دارد |
- میزان موفقیت ابعاد ریختشناسانه ورودی در ایجاد حس مکان از دیدگاه مردممحور
پس از بررسی ابعاد ریختشناسی ورودیها از دیدگاه کارشناسانه،
در این بخش دیدگاه ناظرین و استفاده کنندگان بهمنظور دقت بهتر یافتهها و جلوگیری از تفسیرگرایی ارائه گردیده است.
- میزان تفوق ورودیهای شهر تهران در ابعادِ مؤلفههای کاراکتر محیطی
بهمنظور بررسی مؤلفههای کاراکتر محیطی (شناسایی و جهتیابی)، چندین کیفیت مورد توجه قرار گرفت و در رابطه با آنها و عواملی که بر ارتقاء یا کاهش آنها تأثیرگذار هستند، پرسشهایی مطرح گردید.
در رابطه با کاراکتر شناسایی، کیفیتهای پذیرندگی، هویت و خوانایی و در رابطه با کاراکتر جهتیابی، کیفیت سهولت مسیریابی سؤال شد. در نهایت، از پرسششوندگان خواسته شد، به هر ورودی، از 1 تا 10 امتیاز دهند و مطلوبیت کلی ورودی را ارزیابی نمایند.
کاراکتر شناسایی
جمعبندی نظرات مشارکتکنندگان در رابطه با معیار پذیرندگی در ورودیهای شهر تهران، نشان داد که میزان پذیرندگی در فضا، در ورودی ساوه در بدترین وضعیت میباشد، عواملی که بر عدم پذیرش تأثیر دارند، عبارتند از: عدم تعریف فضایی، نبود فضای انتظار، الگوی نامناسب فضای سبز و شکل مسیرها.
در این میان، بیشترین میزان پذیرندگی در ورودی دماوند به تهران احساس میشود. هرچند عدد بهدست آمده حاکی از این موضوع است که تنها کمی بیش از نیمی از پاسخگویان، این موضوع را تأکید کردهاند. وضعیت سایر ورودیها با این معیار بهترتیب عبارت است از: ورودی پاکدشت، ورودی قم و در انتها ورودی کرج به تهران. در بررسی معیار هویت، از آنجا که بیشتر مصادیق ارائه شده، مرتبط با عناصر مصنوع بودهاند، از واژه هویت کالبدی استفاده شد. وضعیت ورودی ساوه در مقایسه با سایر ورودیها، از حیث دارا بودن عناصر واجد هویت نیز در پایینترین سطح است. در این میان، علیرغم آنکه تقریبا تمامی ورودیها از حیث داشتن هویت کالبدی، در وضعیت نامناسب هستند، اما وضعیت ورودی کرج به تهران، مطلوبتر است.
استقرار کاربریها شاخص و عناصر کالبدی در حاشیه این ورودی، بر هویت آن تأثیر داشته است. نکته حائز اهمیت آنکه، وضعیت ورودی دماوند به تهران، بهرغم داشتن هویت طبیعی خاص، بهدلیل نداشتن عناصر شاخص کالبدی در محدوده ورودی، نامناسب ارزیابی شده است.
بررسی معیار خوانایی نیز نشان میدهد، ورودی ساوه از حیث این معیار نیز، در وضعیت نامناسبی است. بهصورتیکه بیش از نیمی از پاسخگویان، خواناییِ این ورودی را خیلی کم ارزیابی نمودهاند. وضعیت ورودی کرج به تهران از حیث معیار خوانایی، بهدلیل کاربریهای مستقر در حاشیه آن و عناصری طبیعی و مصنوعی که در پسزمینه این ورودی، رؤیت میشوند، مطلوب ارزیابی شده است. با اختلاف اندکی در رتبه بعدی، ورودی دماوند به تهران قرار دارد. وضعیت خوانایی ورودی قم و پاکدشت بهترتیب، در رتبههای بعدی قرار میگیرد.
کاراکتر جهتیابی
تقریبا وضعیت همه ورودیها از حیث جهتیابی جز ورودی ساوه، مطلوب و یا نسبتا مطلوب است. در این میان، ورودی دماوند به تهران و کرج به تهران، با اندکی تفاوت در بهترین وضعیتِ مسیریابی و جهتیابی هستند. وضعیت ورودی ساوه، از دید پاسخگویان نسبی است و وضعیت مسیریابی در این ورودی را متوسط ارزیابی نمودهاند.
بررسی وضعیت کلی ورودیها از دید پاسخگویان نشان میدهد، ورودی دماوند به تهران و کرج به تهران، در وضعیت مطلوب هستند؛ بهصورتیکه بیش از نیمی از امتیازها در طیف امتیازهای 7 تا 9 بوده است. در این میان، وضعیت سه ورودی دیگر متفاوت است، بهصورتیکه ورودی قم و پاکدشت به تهران، در وضعیت نسبتا نامناسب ارزیابی شدهاند و ورودی ساوه با توافق بیش از دو سوم آراء، نامناسب ارزیابی شده است.
انواع کاراکترهای محیطی قابل تشخیص در هر ورودی از منظر استفادهکنندگان
در جدول 5، گویههای مطرح شده توسط استفادهکنندگان فضا، در
قالب انواع کاراکترهای محیطی دستهبندی شده است. در واقع از استفادهکنندگان پرسش شده است که چه عواملی در هر ورودی، بر متفاوت بودن و تشخص آن تأثیرگذار هستند (ابعاد هویت)؟ در ادامه گویهها در انواع کاراکترهای محیطی دستهبندی شدهاند. همانطورکه مشاهده میشود، هیچ مصداقی در ارتباط با کاراکتر روحی ارائه نشده است. از آنجا که ورودهای تهران، فضاهایی غیر پذیرنده هستند و طراحی مشخصی در ارتباط با الگوهای واجد هویت در آنها وجود ندارد، چنین نتیجهای قابل پذیرش است.
گویههای مطرح شده و تعاریفی که از انواع کاراکترها ارائه شد، انواع معیارهای مطرح در کاراکتر طبیعی عبارت هستند از: پوشش گیاهی و عناصر کالبدی و انواع معیارهای مطرح در کاراکتر انسانی عبارت هستند از: انواع فعالیتها و کاربریهای موجود در حاشیه ورودیها.
جدول 5. بررسی کاراکتر شناسایی و جهتیابی در ورودیهای شهر تهران از دید استفادهکنندگان
امتیاز هر ورودی |
جهتیابی |
کاراکتر شناسایی |
کاراکتر
ورودی |
||
جهتیابی و مسیریابی |
خوانایی |
هویت (کالبدی) |
پذیرندگی |
||
طیف زیاد: 55.6 ٪ |
76 ٪-طیف زیاد |
77 ٪-طیف زیاد |
63 ٪-طیف کم بهترین وضعیت |
81 ٪- طیف کم 52 ٪-صرفا خیلی کم |
کرج به تهران |
وضعیت اندکی مطلوب است. |
(+) تعدد مسیر، اما با قابلیت تشخیص/ وجود عناصر شاخص در پسزمینه |
(+) سیلوئت قابل تشخیص از تهران/ دیده به کوه |
(+) پارک ارم/ مترو و ترمینال اتوبوسرانی |
(-) تسلط ماشین در فضا/ تسلط مسیرها/ عدم تعریف فضای مکث و انتظار (+) درختکاری/ وجود ساختمانهای شاخص در حاشیه/ برجها و ساختمانهای تجاری |
گویههای مثبت و منفی |
طیف کم: 66.7 ٪ |
67 ٪-طیف زیاد |
65 ٪-طیف کم |
83 ٪-طیف کم |
74 ٪-طیف کم |
قم به تهران |
وضعیت نسبتا نامطلوب است. |
- |
(-) وجود تیرهای برق و تجهیزات راه |
(+) مجتمعهای مسکونی قابل تشخیص در لبهها/ |
(-) الگوی عناصر طبیعی/ عدم تعریف فضای مکث و انتظار |
گویههای مثبت و منفی |
طیف کم: 77.8 ٪ |
57 ٪- متوسط بدون جهت |
87 ٪-طیف کم 54 ٪- صرفا خیلی کم (بدترین وضعیت) |
89 ٪-طیف کم بدترین وضعیت |
96 ٪- طیف کم بدترین وضعیت |
ساوه به تهران |
وضعیت نامطلوب است. |
عرض بیش از حد |
(ـ) عدم وجود عناصر شاخص/ عدم تشخیص بهعنوان مسیری در حد و اندازه تهران/ وجود تیرهای برق بهعنوان عنصر مسلط/ کیفیت پایین پل عابر |
(-) پارک کردن در حاشیه ورودی/ (+) درختان/مجتمعهای مسکونی قابل تشخیص |
(-) رها بودن فضا (عدم احساس محصوریت)/ الگوی نامناسب خیابان/ عدم تعریف فضای مکث و انتظار/ فضای سبز نامناسب |
گویههای مثبت و منفی |
طیف کم: 66.7 ٪ |
55 ٪-طیف زیاد |
76 ٪-طیف کم |
67 ٪-طیف کم 43 ٪-صرفا خیلی کم |
75 ٪-طیف کم |
ورودی پاکدشت به تهران |
وضعیت نسبتا نامطلوب است. |
(+) مسیر قابل تشخیص/ تقسیم و جداسازی قابل تشخیص مسیرها |
(-) وجود تیرهای برق و تجهیزات راه/ (+) دید به کوه |
(+) دید به شهر/ سیلوئت مناسبی از شهر/ وجود درختان انبوه/
|
(-) ظهور تدریجی فضاهای شهری و ساختمانها (+) عناصر طبیعی/ امکان پارک اتومبیل/ مسیر قابل درک |
گویههای مثبت و منفی |
طیف زیاد:66.7 ٪ |
83 ٪-طیف زیاد بهترین وضعیت |
74 ٪-طیف زیاد |
81 ٪-طیف کم |
53 ٪-طیف زیاد بهترین وضعیت |
دماوند به تهران |
وضعیت مطلوب است. |
(+) مسیر قابل تشخیص/ دید به شهر و ظهور تدریجی ساختوسازها (تراکم) |
(+) غلبه با فضای سبز مناسب/ توپوگرافی حاشیه |
نبود عناصر کالبدی شاخص |
(+) عناصر طبیعی/ امکان پارک اتومبیل/ مسیر قابل درک/ ظهور تدریجی فضاهای شهری و ساختمانها (غلبه با فضای سبز)/ تغییر عرض خیابان |
گویههای مثبت و منفی |
اطلاعات جدول 6، نشان میدهد، در ورودی ساوه، تنها عنصر طبیعی بهعنوان عنصر هویتبخش، مطرح شده است. بدین معنی که این ورودی، در بدترین وضعیت از حیث شناسایی و تشخص است. بررسی مقایسهای ورودیها در زیرمعیارها نشان میدهد، در ورودی دماوند به تهران، عنصر فضای سبز با اکثریت آراء، عاملی مؤثر بر هویت است.
در ورودی کرج به تهران، حضور پررنگ عناصر کالبدی، سبب شده است تأثیرگذاری عناصر طبیعی در ارتقاء شناسایی، کمتر اشاره گردد.
بررسی تأثیرگذاری عنصر کالبدی بر ایجاد شناسایی، نشان میدهد این عامل پس از عوامل طبیعی و بیش از سایر عناصر، تأثیرگذار است. در رتبه بعدی، ورودی قم و پاکدشت به تهران قرار دارند که بهدلیل عناصر کالبدی موجود در حاشیه محورهای ورودی و همچنین عناصر موجود در پس زمینه، واجد تشخص کالبدی هستند.
بررسی تأثیرگذاری عوامل انسانی بر ایجاد شناسایی نشان میدهد، وضعیت ورودی کرج به تهران از سایر ورودیها بهتر است، این امر بهدلیل نوع کاربریها مستقر در این ورودی است.
نوع فعالیتهایی که در این ورودیها انجام میشود، سوار و پیاده شدن مسافر است. تفاوت حائز اهمیت آنکه، نوع فعالیتهای قابل انجام در ورودیها متفاوت است، بهطوریکه در ورودی دماوند به تهران، فضا برای مکث و استراحت، مناسبتر از سایر ورودیها است.
جدول 6. انواع کاراکترهای محیطی قابل تشخیص در مبادی ورودی از منظر استفادهکنندگان
کاراکتر روحی (ارزشها) |
کاراکترهای انسانی (تعاملات انسانی و رفتاری) |
کاراکتر طبیعی (کیفیت اشیا و مصالح) |
انواع کاراکتر
ورودیها |
||
فعالیتهای قابل انجام در ورودی |
کاربریهای شاخص اطراف ورودی |
عناصر کالبدی |
عناصر طبیعی |
||
- |
42 ٪ |
66 ٪ |
64 ٪ |
38 ٪ |
ورودی کرج به تهران |
- |
انتظار برای سوار شدن |
کاربری صنعتی/ کاربری مرتبط با حملونقل/ پارک/ مجتمع مسکونی |
مسیرها/ پلها/ مجتمعهای مسکونی |
پوشش گیاهی |
گویههای مطرح شده |
- |
48 ٪ |
18 ٪ |
50 ٪ |
51 ٪ |
قم به تهران |
- |
انتظار برای سوار شدن |
کاربری مسکونی |
پل/ ساختمانهای حاشیه محور |
پوشش گیاهی |
گویههای مطرح شده |
- |
- |
- |
- |
72 ٪ |
ساوه به تهران |
- |
- |
- |
- |
پوشش گیاهی |
گویههای مطرح شده |
- |
52 ٪ |
22 ٪ |
37 ٪ |
76 ٪ |
پاکدشت به تهران |
- |
انتظار برای سوار شدن |
مسکونی، غیرمسکونی |
تجهیزات راه/ ساختمانهای حاشیه محور/پل |
پوشش گیاهی |
گویههای مطرح شده |
- |
63 ٪ |
14 ٪ |
48 ٪ |
88 ٪بهترینوضعیت |
دماوند به تهران |
- |
فضای مکث |
مسکونی، غیرمسکونی |
تجهیزات راه |
پوشش گیاهی غنی |
گویههای مطرح شده |
نوع حضور در مبادی ورودی تهران از منظر استفادهکنندگان
بهمنظور بررسی دوگانه درون بودگی- بیرون بودگی در مبادی ورودی، با توجه به مبانی نظری مطرح شده، مصادیق انواع حضور در فضا در قالب عباراتی که در جدول 7، ارائه شده است.
نتایج بررسیها، نشان میدهد که بدترین وضعیت حضور و احساس برون بودگی، به ورودی ساوه به تهران اختصاص دارد. بهطوریکه هیچ سطحی از انواع درون بودگی در این ورودی، احساس نمیشود. با اینکه تقریبا در تمامی ورودیها، احساس برونبودگی غالب است، اما وضعیت ورودی دماوند به تهران، بهتر
است و حتی در بررسی سطوح درون بودگی، امکان آشنایی و درک عمیق با فضا نیز محقق شده است.
بررسی تفصیلی انواع حضور نشان میدهد، در ورودی کرج به تهران، رده دوم برون بودگی، بیشتر اتفاق میافتد و دلیل آن، عدم ارتباط شخص با محیط است. بهعلاوه سطح سوم برون بودگی (که پیشزمینه شروع درون بودگی در فضا است)، بهدلیل آنکه، فضا بستری برای سوار و پیاده شدن مسافران است، در همه ورودیها، مورد توجه قرار گرفته است.
جدول 7. بررسی میزان احساس درون بودگی و برونبودگی در ورودیها
درون بودگی |
برونبودگی |
ورودیها |
||||
داشتن تعلق خاطر عمیق |
ادراک غنی |
احساس آشنایی با مکان و توجه به جزئیات |
استفاده از ورودی به دلیل کاربریها و سوار و پیاده شدن مسافران |
احساس جدا بودن از مکان (جدایی عمیق شخص و فضا) |
احساس بیگانگی عمیق با فضا و ترک آن |
|
- بدترین وضعیت |
10 ٪ |
12 ٪ |
25 ٪ |
42 ٪ بدترین وضعیت |
11 ٪ |
ورودی کرج |
- بدترین وضعیت |
6 ٪ |
10 ٪ |
26 ٪ |
32 ٪ |
26 ٪ |
ورودی قم |
- بدترین وضعیت |
- بدترین وضعیت |
- بدترین وضعیت |
24 ٪ |
17 ٪ |
59 ٪ بدترین وضعیت |
ورودی ساوه |
- بدترین وضعیت |
10 ٪ |
14 ٪ |
22 ٪ |
35 ٪ |
19 ٪ |
ورودی پاکدشت |
11 ٪ بهترینوضعیت |
24 ٪ بهترینوضعیت |
27 ٪ بهترین وضعیت |
10 ٪ |
22 ٪ بهترین وضعیت |
6 ٪ بهترین وضعیت |
ورودی دماوند |
بحث و نتیجهگیری
مطالعه حاضر با هدف تدوین یک چارچوب تحلیلی برای بررسی ورودی به مثابه مکان، از دیدگاه پدیدارشناسی استفاده کرده است.
نتایج تحقیق نشان داد که ورودی مطلوب بهعنوان اولین بستری که استفاده کننده با آن مواجه میشود، باید پذیرنده و واجد تشخص باشد. در عین حال معیارهای این فضا، بر مبنای رویکرد پدیدارشناختی و اجزای اصلِ ریختشناسانه مکان که زمینه درک کلیت فضا و راهیابی را فراهم میآورد، عبارتند از: جهتیابی (ممانعت از گمشدن و راهیابی) و شناسایی (تشخص و ارتباط با فضا)، نوع کاراکتر مورد توجه در تعریف ورودی (طبیعی، انسانی و ارزشی) و نوع حضوری که شخص در رابطه با ورودی دارد.
چنانچه ورودی شهر از حیث ابعاد ریختشناسی مکان پاسخگو باشد، ارتباط شناختی فرد با محیط، ایجاد و بنابراین احساس گمشدگی و عدم شناسایی ایجاد نخواهد شد.
طبق نتایج بررسی، ورودیهای شهر تهران نتوانستهاند از حیث کاراکتر شناسایی مطلوب عمل نمایند و تنها کاراکتر جهتیابی را پاسخگو بودهاند.
نتایج مطالعه نشان داد که اگر ورودی در ابعاد کاراکترهای محیطی مطرح شده، عمل نماید و از انواع کاراکترهای محیطی بهره گیرد، برونداد نوع حضور شخص در آن، از نوع درون بودگی است و چنانچه این امر محقق نگردد، سطوح برون بودگی در ورودی (که مشتمل بر: ترک فضا یا احساس بیگانگی عمیق با آن است) بهوجود میآید.
باید توجه داشت که حوزه نتایج این پژوهش با تأکید بر ابعاد تعلق مکانی به ورودی و نحوه حضور شخص در این فضا تبیین شده است و بنابراین جنبههای دیگر که در رویکردهای عینی چون رویکرد فرمی، زیباییشناسی عینی و همچنین ابعاد عملکردی در ورودیها مد نظر است، مورد توجه این پژوهش نبودهاند.
راهکارها
با توجه به یافته های تحقیق، پیشنهاد میگردد:
- واکاوی ابعاد ریختشناسانه ورودیهای شهری؛
- شناسایی اصول طراحی ورودی ادراکپذیر و واجد معنا مبتنی بر رویکرد نمادگرایی؛
- بررسی معیارهای طراحی ورودی شهری از منظر زیباییشناسی عینی و ذهنی با تأکید توأمان بر ابعاد کالبدی و ادراکی استفاده کنندگان؛
- تبیین جایگاه منظر طبیعی و محیط طبیعی در خلق ورودی شهری پذیرنده؛
- بررسی الگوی برنامهریزی کاربری اراضی در ورودیهای شهر و الگوی بازپیرایی کاربریهای نامطلوب در ورودیها؛
- تأکید بر مؤلفه شناسایی در حوزه میانی ورودی در برنامهریزی ورودی مطلوب و نه فقط تأکید بر مؤلفه جهتیابی
- طراحی مسیرها در ورودی بهگونهای که راهیابی را تقویت کند و احساس سردرگمی در حوزه ورودی را کاهش دهد.
- تأکید بر استفاده از عناصر کاراکتر محیطی (طبیعی/ انسانی و روحی)؛
- ایجاد تشخص در ورودی بهواسطه عناصر طبیعی یا کالبدی؛
- بهرهگیری از کاراکترهای طبیعی در حوزه بیرونی مستقل؛
- تأکید بر استفاده از کاراکترهای طبیعی و انسانی، در حوزه مستقل ورودی؛
- ایجاد محصوریت فضایی و تعریف شدگی فضا، بهوسیله عناصر طبیعی و مصنوع در طراحی فضای مستقل ورودی؛
- فراهم نمودن امکان گشوده شدن به معنی تعامل فضایی با محیط (رابطه درون- بیرون) در ورودی شهر برای ارتقاء نوع حضور در فضای مستقل ورودی؛
- استقرار فعالیتهای مورد نیاز حوزه میانی ورودی برای ایجاد زمینه حضور و درون بودگی در فضای مستقل ورودی.
[1]. Relph
[2]. Canter
[3]. Punter
[4]. Montgomery
[5]. Altman & Low