تحلیل پدیدارشناختی از ابعاد ریخت‌شناسی مکان در ورودی‌های شهر تهران

نوع مقاله : علمی-پژوهشی

نویسنده

دانشیار، گروه طراحی شهری، دانشگاه هنر، تهران، ایران.

چکیده

هدف از مطالعه حاضر ارائه‌ مدلِ تحلیلیِ ابعاد ریخت‌شناسانه ورودی‌، مبتنی بر رویکرد پدیدارشناسی و بررسی ورودی‌های اصلی شهر تهران می‌‌باشد. روش تحقیق کیفی-کمی بوده است. در بررسی نمونه از روش تحلیل اسنادی و مشاهده کامل (کارشناس‌محور) و از روش پیمایش (108 نفر) استفاده شده و داده‌ها به صورت کیفی-کمی تحلیل شده‌اند. از ‌آن‌جا‌ که بررسی مشکلات ورودی­های شهری از منظر رویکرد پدیدارشناسی بررسی نشده، نوآوری پژوهش از حیث رویکرد و انتخاب نمونه موردی است. نتایج تحلیل کارشناسانه نشان داد که ورودی‌ها از حیث جهت‌یابی نسبتا مطلوب و از حیث شناسایی نامطلوب هستند. نتایج تحلیلی پرسش‌نامه‌ها، ضمن تأیید رویکرد کارشناسانه نشان‌ دادند که ورودی ساوه در ابعاد شناسایی و با امتیاز عددی 77.8 ٪ (مجموع امتیاز طیف کم و خیلی کم) در نامناسب­ترین وضعیت است و از حیث کاراکتر جهت‌یابی نیز در وضعیت متوسط (56 ٪) قرار دارد. در این میان ورودی دماوند با امتیاز 66.7 ٪ در بهترین وضعیت است. در رابطه با انواع هویت قابل ‌تشخیص، ورودی ساوه تنها شامل عنصر طبیعی است و ورودی دماوند از حیث پوشش‌گیاهی (88 ٪) و فعالیت قابل ‌انجام (63 ٪) در بهترین وضعیت قرار دارد. ‌همچنین، ورودی کرج، بعد از دماوند به‌دلیل وجود عناصر کالبدی (64 ٪) و کاربری‌های شاخص (66 ٪)، مطلوب ارزیابی شده ‌است. در تمامی ورودی‌ها طیف غایی درون بودگی محقق نشده و تنها در ورودی دماوند (11 ٪) این سطح، بسیار کم ادراک شده ‌است. براساس یافته‌ها، برای ایجاد ورودی مطلوب باید به هویت «شناسایی» و «جهت‌یابی» توجه داشت. نوآوری این پژوهش در انجام مطالعه‌ای برای شهر تهران می‌باشد.
 
 
 

تازه های تحقیق

نوآوری این پژوهش در انجام مطالعه‌ای برای شهر تهران می‌باشد.

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

Phenomenological Analysis of the Morphological Dimensions in Tehran Entrances

نویسنده [English]

  • Maryam Mohammadi
Associate Professor, Urban Design Department, University of Art, Tehran, Iran
چکیده [English]

The purpose of this study was to present an analytical model of morphological dimensions of the entrance, based on the phenomenological approach and study of the main inputs of Tehran. The methodology of this article was based on qualitative- Survey methods. Since the study of urban entrances has not been studied from the perspective of phenomenological approach, research innovation is in terms of approach and case study. Data collection was built upon document analysis, complete observer and questionnaire survey (108 users) and they were analyzed through qualitative – quantitative methods. The results of the expert -based survey showed: All of the entrances to Tehran are inappropriate regarding the identification and semi-appropriate concerning the orientation. The results‌  of the user-based survey confirmed expert-based findings  and showed: Saveh with a score of 77.8% in all of the identification dimensions had the worst position and in regard the orientation, its condition was semi-appropriate (56%). Damavand with a score of 66.7% was in the best condition. In relation to the type of environmental characters, Saveh had just natural elements, while Damavand with a score of 88% in green spaces and with a score of 63% in its potential for  the activities was in the best position. Karaj was in the next position, because of the physical elements (64%) and unique land uses (66%). Although in all of the entrances, the final level of inside-ness had not existed, in Damavand’s entrance (11%), it existed a little. Based on findings, for having a successful entrance, creating the “identification” and “orientation” should be considered. The innovation of this research is in conducting a study for the city of Tehran.
 
 
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Phenomenological
  • Morphological
  • Environmental City Entrances
  • Tehran

مقدمه

ورودی در هر شهر، فضایی است که ناظر بواسطه آن، اولین ارتباط بصری و ادارکی را با شهر برقرار می­کند. بنابراین، کیفیت این فضا، تأثیر به‌سزایی در تجربه ادراکی ناظر دارد، در نتیجه به‌عنوان یکی از مهم­ترین فضاهای شهری، عرصه عمل برنامه‌ریزان و طراحان شهری محسوب می‌گردد. این درحالی است که ورودی شهرهای معاصر، جدا از ساختار شهر و نحوه­ چیدمان فضاهای شهری، تبدیل به بافت مرده شهری شده­اند و از ساختار نظام­مند خود در شهرهای قدیمی، فاصله گرفته­اند (باقری و منصوری، 1397: 5).

در این میان فارغ از استقرار مناسب کاربری­ها، فضاسازی، طراحی المان، بهبود مسیریابی و جهت­یابی در حوزه ورودی، به نظر می­رسد باید به ابعاد ریخت­شناسی آن هم، توجه ویژه­ای کرد. در واقع ورودی، فضایی است که عرصه­های بیرون و درون را به­هم متصل می­کند و به­عنوان مفصلی در مرز شهر قرار دارد. با این توضیح، ضمن داشتن ماهیت مستقل، باید ویژگی­های فضای درون را نیز منعکس نماید. با این وجود، توجه به حوزه ورودی عموما معطوف به تحقق اهدافی بوده که کم­تر ماهیت آن را به مثابه یک مکان، در نظر می­گرفته و لذا برخی از جنبه‌های مورد انتظار از یک ورودی موفق را مدنظر قرار نمی‌داده است. هدف این مطالعه، تبیین ویژگی‌‌‌های مورد انتظار از یک ورودی موفق به­عنوان یک مکان بوده است و برای این منظور از رویکرد پدیدارشناسی مکان بهره برده است.

با توجه به آن‌‌چه مطرح گردید، مطالعه حاضر شناسایی وضعیت کنونی ورودی‌های اصلی شهر تهران از حیث ابعاد ریخت‌شناسی مکان و نوع حضور در فضای ورودی شهر، را به‌عنوان هدف کلی تحقیق در نظر گرفت. بررسی مشکلات ورودی‌های شهری با استفاده از رویکرد پدیدارشناختی در این مطالعه، نوآوری محسوب می‌شود.

در همین راستا سوال­ اصلی پژوهش این‌گونه مطرح می‌گردد: وضعیت کنونی ورودی­های اصلی شهر تهران از حیث ابعاد ریخت­شناسی مکان (شناسایی و جهت­یابی/ نوع کاراکترهای محیطی (طبیعی،‌ انسانی و روحی)/ و نوع حضور در فضای ورودی (درون بودگی/ برون­بودگی)) چگونه است؟

مبانی نظری

چارچوب نظری

نظریه مدرن و استفاده از روش­شناسی اثبات­گرا در استفاده از فضاها در شهر، نتیجه­هایی چون از خودبیگانگی انسان، فقدان مکان و بی­مکانی در شهرها را در پی­داشت. تبعات بهره­گیری از چنین روشی در نظر و عمل، منجر به ایجاد نامکان و بی­مکانی در شهر شد. بی­مکانی، عکس­العملی است که نسبت به نبود یا عدم­ حضور محیطی که به آن علاقه وجود دارد، بروز می­یابد. به‌عبارتی، نامکان­ها از دید رلف[1]، زمینه حضور بیرونی را ایجاد می­کنند (حضوری که شخص خود را از مکان بیگانه می­پندارد)؛ زیرا مردم حس تعلق به آن­ها نداشته و در نتیجه اهمیتی به چگونگی محیط نمی­دهند (مدیری، 1387: 78).

در تعریف کلی مکان، بیان شده ­است که مکان، فضایی معنادار شده، ­می‌باشد (Tuan, 1977: 3). به عبارتت دیگر مکان در تقابل با مفهوم فضای انتزاعی شکل گرفته است (مدیری، 1387: 70).

رلف1 (1976) معتقد است که انسان بودن به معنای زیستن در جهانی مملو از مکان­ها است (مظلومی، 1389: 132به تعبیری، می­توان گفت که مکان خاص­تر از فضا است، یعنی خاصیتی دارد که ناشی از انتساب معنا، بروز تعاملات اجتماعی و درهم ­تنیدگی با خاطرات است (مظلومی، 1389: 133).

بررسی مدل­های مکان در مدل‌های کانتر[2] (1971)، پانتر[3] (1991) و مدل مونتگمری[4] (1998)، نشان می­دهد که مکان دارای فرم، فعالیت و معنا است. به­­عبارتی، برآیندهای عوامل کالبدی، فعالیتی و فرآیندهای اجتماعی و روانی، منجر به خلق مکان می­گردد (کاشی و بنیادی، 1392: 44).

 جایگاه فرم و ریخت در ابعاد سازنده مکان

از نظر مونتگمری، عناصر فیزیکی مشتمل بر مواردی چون فرم معماری، مقیاس، نشانه، دورنما، فضاهای ملاقات، فضاهای باز، فضاهای سبز و غیره هستند (Montgomery, 1998: 95).

در رابطه با جایگاه فرم در میان عناصر سه­گانه می­توان به نقلی از آلتمن و لوو[5] (1992)، در خصوص انواع شیوه­های درگیری انسان با محیط اشاره نمود. آن­ها بر این باور هستند که انسان به سه شیوه شناختی، رفتاری و احساسی با محیط درگیر می­شود که بعد شناختی در ارتباط با ابعاد فرمی، بعد رفتاری (پتانسل­های فضای برای پاسخ به نیازها) در ارتباط با عملکرد فضا و بعد احساسی (احساس رضایت و دلبستگی به مکان) در ارتباط با معنی است. بنابراین، برای شناخت یک مکان، باید به بررسی ابعاد فرمی مکان مبادرت نمود. با این توضیح که از نظر آلتمن و لوو (1992) فرم در واقع، ادراکی عمومی­ است که منجر به فهم هندسه فضا و جهت می­شود (Hashemnezhad, 2013: 6).

جدول 1، مدل‌های مکان و عناصر سازنده فرم از نظر اندیشمندان مطرح در زمینه مدل‌های مکان را نشان می‌‌دهد.

 

[[



جدول 1. مدل­های مکان و عناصر سازنده فرم

مدل­

عناصر مکان

عناصر فرم شهری در مدل­های مربوطه

کانتر (1977)

ویژگی­های فیزیکی، مفاهیم، فعالیت

به­صورت مشخص بیان نشده است.

پانتر (1991)

ساختارفیزیکی، معنا، فعالیت

منظر شهری، فرم ساخته ­شده، نفوذپذیری، منظر زمین، مبلمان

مونتگمری (1998)

فرم، تصویرذهنی، فعالیت

مقیاس، فشردگی، نفوذپذیری، نشانه­ها، سهم فضا به توده، گسترش عمودی، قلمروعمومی

 

در مدل­های مکان (جدول 1)، مشاهده می‌‌شود که فرم با نام‌های متفاوتی در مدل­ها بیان گردیده و در عین ­حال، بررسی عناصر سازنده فرم شهری نشان می‌دهد، عناصر فرم در سه دسته مصنوع (کالبدی)، انسانی و طبیعی تقسیم­بندی می­شوند. برای مثال، عناصری چون فرم معماری، نشانه­ها، فرم ساخته­ شده، مبلمان، گسترش عمودی، فشردگی و غیره، در دسته مصنوع و عناصری چون فضاهای باز، فضاهای سبز و منظر زمین، در دسته عناصر طبیعی و عناصری چون فضاهای ملاقات، فضای بین ساختمان­ها و قلمرو عمومی، در دسته عناصر انسانی قرار دارند. ‌همچنین، با توجه به تعریفی که از فرم در ارتباط انسان با مکان بیان شد، عواملی چون مقیاس، نفوذپذیری، نشانه­ها، فرم معماری و شکل منظر، به فهم هندسه فضا و جهت­دهی در فضا منجر می­شوند. همان­طور که بیان شد، به­منظور دست­یابی به حس مکان، تأکید بر ابعاد ریخت­شناسانه در کنار ابعاد مکان ضروری است. ‌همچنین، تعلق به مکان در ارتباط با شناخت و جهت­یابی در محیط است.

 

رویکرد پدیدارشناختی در بررسی مکان و ساختار مترتب بر آن

در بررسی مقوله مکان از دهه 1970، می­توان سه رویکرد اثباتی، انتقادی و پدیدارشناسانه را شناسایی نمود (مدیری، 1387: 70). اگرچه در رابطه با ارجحیتِ رویکرد پدیدارشناسی بر اثبات‌گرایی شکی نیست. اما نظریه­پردازان مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی، بر برتری رویکرد انتقادی بر پدیدارشناختی تأکید دارند.

نظریه انتقادی ضمن انتقاد زیربنایی به رویکردهای اثبات­گرایانه در مطالعه جامعه، قائل بر استناد به مطالعات صرف، مبتنی بر تجربه و روش­های تجربی نیست(بشریه، 1387: 179). این نظریه ناشی از نارسایی­ها و ناتمامی فرآیند عقلانیت در تاریخ است و غایت اصلی آن عقل و آزادی است(بشریه، 1387: 183).

هابرماس از مهم‌‌ترین نظریه­پردازان مکتب فرانکفورت تفاوت عمده میان رویکرد پدیدارشناسی و انتقادی قائل می‌شود و معتتقد است،
رویکرد اول با طرح تفاوت بین زیست ­جهان و روزمرگی که به کسب تجارب مکان منتهی می­شود، سروکار دارد و رویکرد دوم تفاوت میان کنش ارتباطی و نظام ساختارهای اجتماعی و اقتصادی دولت و بازار را مدنظر قرار می­دهد. او پدیدارشناسی را به این جهت که بر زیست‌جهان تأکید دارد و ساختار اجتماعی و ایدئولوژیکی در تجربه زیسته را نادیده می­انگارد، رویکرد کاملی نمی‌داند (مدیری، 1387: 78).

در تعریف مکان در قالب رویکرد پدیدارشناختی، مکان به مثابه یک پدیده، نه به­عنوان مقوله­ای کمی، بلکه به­عنوان مقوله­ای کلی و کیفی تعبیر می­شود. در رابطه با مکان و تصویر ذهنی شکل گرفته از آن که ‌موجب ایجاد معنا و حس مکان می­شود، شولتز به سه اصل عمده اشاره می­کند:

  • گونه­شناسی: به ابعاد مفهومی معماری اشاره دارد و توسط نمادپردازی در مکان محقق می­شود و به چهار ویژگی انسان یعنی حالت روحی، فهمیدن، گفتگو و هستی با دیگران اشاره دارد.
  • مکان­شناسی: به بررسی خواص و امکانات فضای زنده یا واقعی از طریق تأکید بر نظم و ویژگی­های محیط و استفاده از اصول گشتالتی و هندسه تأکید دارد.
  • ریخت­شناسی: به چگونگی قرار گرفتن، ایستادن و نحوه ارتباط بیرون و درون فضا و هم‌ذات ­پنداری با محیط و احساس محصوریت و مرکزیت مربوط می­شود. از میان سه­گانه مؤثر بر فهم مکان، به­واسطه ریخت­شناسی است که محیط کامل انگاشته می­شود و معنا پیدا می­کند. در همن راستا، محور مورد تأکید این پژوهش، اصل ریخت­شناسی است. بررسی این اصل مشتمل بر بررسی محصوریت، مرکزیت و درک عمومی فضا می‌‌باشد که هر سه از عناصر مؤثر بر فهم کلیت و هندسه فضا هستند و در نتیجه منجر به شناخت و ادراک فضا و از این طریق احساس وابستگی روانی به فضا می­شوند. در ادامه اجزاء سازنده اصل ریخت­شناسی مکان بازخوانی می­گردد (شکل 1)، (نوربرگ شولتز، 1387: 137).

 

 

 

  •  

 

شکل 1. عوامل مؤثر بر ایجاد معنا و حس مکان

 

مؤلفه­های سازنده اصل ریخت­شناسی مکان

در ادبیات پدیدارشناسی مکان چنین آمده است: «زمانی انسان به سکنی گزیدن نائل می­شود که به­طور هم­زمان در یک فضا استقرار یافته و در معرض کاراکتر محیطی قرار گیرد» (پرتوی، 1382: 44). بنابراین فضا و کاراکتر محیطی، به­عنوان دو مؤلفه اساسی در اصل ریخت­شناسی فضا مطرح هستند. بازخوانی اجزاء فضا و کاراکتر محیطی نشان می­دهد که این عناصر منجر به احساس راه­یابی در فضا و در­ عین­حال فهم و ادراک کلیت فضا می­شوند.

فضا، نه ذهنی است و نه عینی، بلکه هم عینی و هم ذهنی است. یعنی فضا در جهان است، به­عنوان بخشی از تجربه روزانه ما (پرتوی، 1382: 43). از دید این رویکرد، فضا دارای مؤلفه­های تعریف­پذیر متمایزی چون: دیالکتیک درون و بیرون، مرکزیت و مرز و حصار است.

 

  • دیالکتیک درون و بیرون، سلسله ­مراتب حضور فرد در مکان

مکان را می­توان تجربه عرصه درونی در برابر عرصه بیرونی دانست که در بر گیرنده جهات گوناگون و تعدادی گشودگی است (پورمند، 1389: 86)،

دیالکتیک درون و بیرون از دیدگاه شولتز و رلف از جمله عوامل شکل­دهنده مقوله مکان است. بنابراین می­توان حضور فرد در فضا را با توجه به دوگانه درون- بیرون دسته­بندی نمود.

از نظر رلف، سطوح نوع حضور در مکان عبارتند از:

  1. برون ­بودن وجودی: در این حالت، حس بیگانگی و ناخوشایندی به فرد القاء می­شود.
  2. برون ­بودن عینی: فرد خود را جدا از مکان احساس می‌‌کند.
  3. برون ­بودن اتقاقی: مکان در این سطح، به­عنوان پیش‌زمینه­ای برای امور تلقی می­گردد و تحت­الشعاع عملکردها و فعالیت­­های موجود است.
  4. درون ­بودن باواسطه: در این سطح، فرد توانایی دخالت و دست­کاری در مکان را نداشته و بر محیط نمی­تواند تأثیر بگذارد.
  5. درون ­بودن رفتاری: فرد به­صورت آگاهانه به ظاهر مکان توجه دارد و به­دلیل آشنایی مکان برای فرد، به جزئیات شکل­دهنده آن توجه می­کند.
  6. درون ­بودن عاطفی: در این حالت فرد با پذیرش معانی یک مکان و احترام به نمادهایش، سعی در راه‌یابی به جریان رویدادهای آن دارد و آن را عمیقا درک می­کند.
  7. درون­ بودن وجودی: در این سطح، فرد بدون واکنش خودآگاه و از پیش سنجیده شده مکان را تجربه می­کند و لذا تعلق خاطر و همذات­پنداری عمیق و کامل با مکان،

محقق می­گردد (کلالی و مدیری، 1391: 44).

 

- مرز و قلمرو

مرز، نقطه جدایی و گسست فضای بیرون از درون است که هایدگر آن را نه به یک نقطه توقف، بلکه جایی که در آن بعضی چیزها شروع به حضور می­کنند، می‌داند (پورمند، 1389: 86). در عین حال مرزها نظم فضایی ایجاد نموده و در نهایت کیفیت فضایی را که به‌وسیله آن­ها ایجاد می­شود، تعیین می­کنند (پرتوی، 1382: 43).

 

- مرکز

ارتباط درون و بیرون موجب می­شود که فضاها درجه متنوعی از بسط، توسعه و حصار را داشته باشند. در یک زمینه وسیع­تر، هر حصاری به نوبه خود به یک مرکز تبدیل می­شود (پرتوی، 1382: 43).

 

- کاراکتر یا مشخصه محیطی

مکان در تقابل با فضای انتزاعی یا پنداشته است. با این تعبیر مکان بدون وجود کاراکتر، جنبه انتزاعی پیدا خواهد کرد. بنابراین ایجاد مکان­­هایی با کاراکتر و مشخصه متمایز، از مهم­ترین وظایف طراحان است. این در حالی است که دنیای امروز همراه با تکثرگرایی فرهنگی به­سوی ساختارهای بی­هویت و بی­کاراکتر گام برمی­دارد (پورمند و همکاران، 1389: 80).

کاراکتر، مفهومی واقعی­تر و در عین حال کلی­تر از فضا است. ‌همچنین اشاره به اتمسفری جامع و عمومی دارد و از طرف دیگر، فرم واقعی و ماهیت عناصر تعریف­ کننده فضا را یادآوری می­نماید (پرتوی، 1382: 44). در این میان، کاراکتر مکان، با ذکر یک کلمه و احتمالا صفت همراه می­شود که می­تواند نشانگر ماهیت مکان و طریقه‌ای برای احراز هویت و معنا در معماری و سکونت باشد (پورمند، 1389: 85).

شولتز (1975) در کتاب معنی در معماری غرب کاراکترها را مفاهیمی کیفی می­داند و به سه دسته کاراکترهای طبیعی (کیفیت اشیاء و مصالح) کاراکترهای روحی و معنوی (ارزش­ها و اعتقادات) و کاراکترهای انسانی (تعاملات انسانی و رفتاری) تقسیم می­کند (پورمند و همکاران، 1389: 88).

 

- مؤلفه­های مقوم کاراکتر محیطی- جهت­یابی و شناسایی

هنگامی­ که انسان به سکنی ­گزیدن نائل می­گردد، دو عملکرد روان‌‌شناختی رخ می­دهد که می­توان آن­ها را جهت­یابی و شناسایی نامید. این دو از مهم­ترین مؤلفه­های کاراکتر مکان محسوب می‌شوند و اگر هر دو به خوبی در مکان محقق شوند، انسان به حس مکان نائل خواهد شد (پرتوی، 1382: 44).

  • شناسایی

شناسایی به‌معنای احساس دوستی با محیط است که به احساس تعلق خاطر درونی و وابستگی روحی تبدیل می­شود و احساس امنیت عاطفی و لذت از مکان را به­وجود می­آورد. شناسایی مکان، علاوه بر فراهم­سازی این‌که انسان در محیط، بهتر و مؤثرتر عمل کند، احساس تعلق به مکان را به­وجود می­آورد. شولتز هویت انسان را وابسته به شناسایی می­داند (پورمند، 1389: 89).

  • جهت­یابی

 برای سکنی­گزیدن، انسان باید بداند که در کجا قرار دارد و از چگونگی حرکت در فضا آگاهی یابد (پورمند، 1389: 89). در این رابطه مؤلفه جهت­یابی، بسیار حائز اهمیت می‌‌باشد.

نظریه توصیفی و تشریحی لینچ (1395) در رابطه با عوامل پنج­گانه که به­عنوان ساختار فضایی شهر، جهت­یابی را تسهیل می‌کنند از این دست است (پرتوی، 1382: 44). ‌همچنین از نظر نوربرگ شولتز، راه­ها و جهت­ها اشاراتی به هستی آدمی و نمادی از هستمندی به­شمار می­روند (نوربرگ، 1387: 36). در نظر او در جامعه مدرن، توجه متخصصین به‌طور وسیعی معطوف به تحقق جهت­یابی بوده، در حالی­که شناسایی محیط، به شانس واگذار شده است و نتیجه این امر به­وجود آمدن حس بیگانگی و تنهایی است (پرتوی، 1382: 44).

 

چارچوب تحلیل پدیدارشناختی ابعاد ریخت­شناسانه ورودی شهر

پیش از بررسی ورودی شهر، در قالب رویکرد منتخب، در ابتدا ضروری است تا جایگاه ورودی در ساختار شهر به مثابه یک مکان تبیین شود. شهر از نگاه پدیدارشناسانه، از حیث ساختار فضا شامل دیالکتیک درون و بیرون، مرکز، مرز و محصوریت می‌‌باشد. در این میان مرز یا قلمرو، تمایز میان آن‌‌چه در درون و‌ بیرون است را ایجاد می­کند. به­عبارتی یک قلمرو یا یک جهان خودی می­سازد و ورودی یا دروازه که در مرز قرار دارد، فضای واسطی است که بیرون را به درون مرتبط می­کند، اما خود واجد مشخصه­های فضای درونی است. بر این اساس، ورودی شهر نقش مهمی در تعریف قلمرو و در نتیجه خلق مکان دارد.

نحوه ورود به هر فضا، همواره در ذهن افراد جایگاه ویژه­ای دارد. ورودی هر فضا، اولین مکانی است که با حضور در آن خصوصیات کلی فضا، آداب و رسوم، حد خصوصی و عمومی بودن و سایر ویژگی­های فضا کشف می­شود. در واقع با تمهید ورودی برای یک فضا (خواه یک شهر، خواه یک محله یا یک بنا)، آن فضا  برای ساکنانش هویت می­یابد، تقویت می­شود، نشانه­گذاری شده و زنده­تر نمایان می­گردد (الکساندر، 1387: 277). به­عبارت دیگر، انسان معمولا هنگام ورود به یک فضا با سرعت امکان­ها، گزینه‌ها و جذابیت­های آن را شناسایی نموده و به این ترتیب درباره­ حرکت بعدی خود در مکان مزبور تصمیم­گیری می­نماید (کرمونا و تیزدل، 1390: 310). با این وجود، ورودی شهرهای معاصر در تعارض با هویت اصلی خود، دچار گسیختگی عملکرد و معنایی شده و فضایی غیر قابل انتظار را برای مراجعین به شهر ایجاد کرده­اند. با دسته­بندی مناسب عوامل مؤثر در این آشفتگی درمی­یابیم که این عوامل ریشه در عدم توجه به لایه­های مختلف تشکیل­دهنده­ نظام منظرین ورودی در طرح توسعه شهر دارد.

نمونه­های این گسیختگی را می­توان در سه دسته­ کلی شامل محیط­ زیست، ابعاد جامعه­شناختی و اقتصاد شهری تقسیم‌بندی نمود. لایه­ جامعه­شناختی شامل حاشیه­ سکونتگاه­ها، اسکان غیررسمی، ناهنجاری­های اجتماعی و غیره است. لایه محیط زیستی شامل از بین رفتن زیستگاه­های حاشیه­ شهرها، عدم توجه به مباحث اکولوژی منظر شهری و لایه­ اقتصاد شهری شامل فعالیت­های اقتصاد حاشیه­ای و حاشیه­پسند، فعالیت­های اقتصادی غیررسمی و کاذب، وجود انگیزش­های دایمی، تغییر و تبدیل نحوه­ استفاده از اراضی می­باشد (یوسفی ، 1397: 6).

 

مفهوم قلمرو و مرز در ورودی

فضای ورودی، خود بخشی از قلمرو و مرز در ساختار شهر است که فضای بیرون به درون را از طریق مسیر به­هم متصل می­کند. به­عبارتی این فضا، یک فضای متصل­کننده و مبدل است.

 

انتظارات از ورودی و رابطه آن با مؤلفه­های کاراکتر محیطی

مقیاس ورودی در توقعات مورد انتظار از آن تأثیر می­گذارد. به‌طور کلی می­توان سه توقع تشخص، پذیرندگی و خوانایی را مورد توجه قرار داد. پذیرندگی، به‌معنای پذیرفته شدن و نداشتن احساس خوشایندی است. خوانایی، به معنی تأمین نیاز به جهت‌یابی، توسط

شخص از طریق تشخیص سریع مسیرها و تصمیم­گیری است.

 در کنار پذیرندگی، خوانایی و وضوح ورودی، یکی دیگر از مهم­ترین کاراکترهای مورد انتظار از ورودی، تشخص است. به این معنا که کاربران انتظار دارند که ورودی هر شهر معرف خصوصیات و عناصر شاخص هویتی همان شهر باشد. از این­رو تشخص هر ورودی که آن را از سایر فضاها متمایز می‌‌کند، از اهمیت بالایی برخوردار است (پاکزاد، 1388: 12).

 

مؤلفه­های کاراکتر محیطی در ارتباط با فضای ورودی

با توجه به توقعاتی که از ورودی شهر وجود دارد و  رابطه آن‌ها با

مفاهیم شناسایی و جهت­­یابی به­­نظر می­رسد که هر سه توقع موردی

از ورودی در ارتباط مستقیم با مفهوم شناسایی هستند. ‌همچنین پذیرندگی یا پذیرفته­ شدن با توجه به تعریفی که بیان شد، به مفهوم راه­یابی سریع، در فضای ورودی است.

 

مؤلفه­های کاراکتر محیطی در جایگاه ورودی در ساختار شهر

اگر مفهوم ورودی شهر، به­عنوان فضایی در قلمرو شهر در نظر گرفته شود، مهم­ترین مؤلفه کاراکتر محیطی که ورودی شهر در ساختار مکانی شهر به آن پاسخ می­دهد، راه­یابی است. زیرا ورودی مسیرهای بیرون شهر را به مسیرهای ساختاری درون شهر متصل می­کند.

 

حوزه­بندی ورودی و بازیابی مؤلفه­های کاراکتر مکان در هر حوزه

از ‌آن‌جا‌ که فضای ورودی دارای حوزه­های مختلف است، نمی‌توان مؤلفه­های کاراکتر مکان را به­صورت کلی در رابطه با ورودی بیان نمود. نوع فضای ورودی از حیث نحوه ارتباط فضای بیرون و درون به دو دسته فضاهای متداخل و فضای مستقل یا فضای سوم تقسیم شده است.

  • الگوی فضاهای متداخل: در این الگو، محدوده‌‌های دو فضا با یکدیگر که تداخل دو فضا است، فضای مشترک هر دو، محسوب می‌‌شود. ترکیب حاصل از تداخل فضا، یعنی این ناحیه‌‌ی مشترک، می-تواند به چند طریق تفسیر شود. قسمت تداخل‌‌کننده می‌‌تواند در هر دو فضا، به‌‌طور یکسان، مشترک باشد. قسمت تداخل-کننده می‌‌تواند با یکی از فضاها ترکیب شود و به‌‌‌‌جزء لاینفک آن حجم درآید. قسمت داخل کننده می‌‌تواند، به‌‌صورت فضایی مستقل که ‌دو
    فضای اصلی را به‌‌هم مرتبط می‌‌سازد، ظاهر شود.
  • الگوی فضای مستقل: فضاهایی که با فضای سوم به‌‌هم مربوط می‌‌شوند: دو فضا که با فاصله از هم قرار دارند و می‌توانند به‌‌وسیله‌‌ی فضای سوم به یک‌‌دیگر مرتبط شوند. این فضا، برای این‌که عملکرد خود را به‌عنوان رابط بیان کند، می‌‌توانند از نظر فرم و جهت با دو فضا فرق داشته باشند (بحرینی و علی طالب بابایی، 1381: 19-23).

براساس نظریه حوزه انتقال، می­توان پنج حوزه را شناسایی نمود. این نظریه یک سیستم طبقه­بندی شده است که به­صورت نظری، گستره حومه شهر را آرایش و انتظام می­بخشد تا با سلسله‌مراتبی کاربردی به نظم در آیند. این حوزه­های پنج­گانه عبارتند از: زمین­های نامناسب برای سکونت؛ مفصلی که بر حوزه پیرامونی بیرون، منطبق است و شامل مناطق کشاورزی و سکونت به­صورت پراکنده است؛ این حوزه بر حوزه میانی ورودی، منطبق می‌باشد و محدوده کم تراکم و بلوک­های بزرگ را در بر می­گیرد؛ مفصلی که بر حوزه پیرامونی درون، منطبق است و شامل کاربری‌های مختلط کم تراکم با بلوک­های ساختمانی متوسط می‌شود و حوزه­ای که شامل کاربری­های مختلط با تراکم بالاتر ساختمانی می­شود (رضایی، 1393: 6).

با توجه به آن‌‌چه بیان شد،‌ در بیان کاراکتر محیطی مرتبط با هر حوزه، می­توان در ارتباط با حوزه بیرونی، ‌بیش‌تر کاراکتر جهت‌یابی را تشخیص داد. در ارتباط با حوزه اصلی بافت ورودی (حوزه میانی)، می­توان هر دو کاراکتر شناسایی و جهت­یابی را نسبت داد و در ارتباط با حوزه درونی هم، شناسایی را مورد توجه قرار داد.

 

جدول 2. توقعات موردی از ورودی شهر و ارائة مؤلفه­­های کاراکتر محیطی قابل تشخیص در هر حوزة ورودی

توقعات موردی

مؤلفه­های کاراکتر محیطی مرتبط

 

تشخص

شناسایی

 

پذیرندگی

شناسایی و جهت­یابی

 

خوانایی

شناسایی

 

ورودی در ساختار مکانی شهر: ورودی به­عنوان فضایی که در قلمرو قرار دارد.

مؤلفه­های کاراکتر محیطی: جهت­یابی

 

حوزه­ها

مؤلفه­های کاراکتر محیطی

نوع کاراکتر

بیرونی

جهت­یابی

غلبه با کاراکتر طبیعی

میانی

شناسایی، جهت­یابی

سهمی از کاراکتر طبیعی، انسانی و ارزشی

درونی

شناسایی

غلبه با کاراکتر انسانی و ارزشی

         



تدوین الگوی بررسی ورودی براساس ابعاد ریخت‌شناسانه مکان در رویکرد پدیدارشناختی

ارتباط میان ابعاد قابل بررسی ورودی شهر و ابعاد ریخت­شناسانه مکان در شکل 2، ارائه گردیده است. همان­طور که ملاحظه می‌شود، اجزاء دوگانه ریخت­شناسانه مکان، به ادراک و شناخت کلیت یک مکان و درک هندسه و جهت­یابی در آن منجر می‌شود.

در ارتباط با ابعاد مورد بررسی در مقوله فضا، دیالکتیک درون و بیرون در حوزه مستقل ورودی، قابل بررسی است و امکان سنجش نوع حضور در ورودی را فراهم می­آورد. در این میان مفهوم مرز، به‌دلیل موقعیت فضای ورودی در شهر و مفهوم مرکزیت، کم­تر قابل بررسی است.

‌همچنین در بررسی مقوله کاراکتر محیطی ورودی شهر، از  ‌آن‌جا

 

 

 

 

 

 

پیشینه پژوهش

رضایی و همکار (1393)، نحوه طراحی ورودی شهرها با رویکرد سکانس­بندی عرصه ورودی شهر در ورودی قزوین از سمت تاکستان را مطالعه نمود. آن‌ها ضمن بهره­گیری از نظریه انتقال، به سطح­بندی پنج­گانه و لایه­لایه فضای ورودی، پرداختند و پیشنهاد کردند طراحی فضای ورودی باید به‌گونه‌ای باشد که مخاطب متحرک ضمن دریافت حس تمایز، شاخص هویتی مکان را دریافته و تصویر ذهنی مناسبی از ورودی را در ذهن ثبت نماید.

 باقری و همکار (1397)، ورودی شهر، به مثابه عنصری جهت ایجاد هویت مستقل برای منظر شهری را با تأکید بر ورودی به‌‌عنوان دریچه­ای برای ادراک منظر شهر و ساختار لایه لایه منظر ورودی شهر مورد مطالعه قرار دادند. آن‌ها تأکید کرده‌اند و مشکلات ورودی شهرهای معاصر را شرح داده‌اند. آن‌ها در بررسی خود نتیجه گرفتند که ورودی مفصل نبوده، بلکه عنصری جهت ایجاد هویت مستقل برای منظر است. در این پژوهش تأکید شده که ورودی ضمن تشخص کالبدی لازم است تا تشخص معنایی نیز داشته باشد.

براتی و همکار (1395)، به ارزیابی نماد ورودی شهرها بر مبنای مولفه­های کالبدی طراحی در ورودی شرقی شهر قزوین پرداختند. آن‌ها بر اهمیت قرارگیری نشانه­ها و نمادها در ورودی شهرها به­عنوان مهم­ترین مکان تأکید کردند و سه مشخصه زیبایی، خوانایی اثر و معرف شهر بودن را شناسایی نمودند.

 

روش ‌انجام پژوهش

 

 

 

 

 

 

محدوده مورد مطالعه

شهر تهران، مرکز استان تهران و پایتخت ایران از لحاظ جغرافیایی در 51 درجه و4 دقیقه تا 51 درجه و 33 دقیقه طول شرقی و 35 درجه و 35 دقیقه تا 35 درجه و 50 دقیقه عرض شمالی واقع شده است و۷۳۰ کیلومتر‌مربع مساحت دارد. شهر تهران در ارتفاع حدود 900 تا 1800 متری از سطح دریا قرار دارد. شکل 3، موقعیت استان تهران را در تقسیمات کشوری نشان می‌دهد.

 

شکل 3. موقعیت استان تهران در ایران و شهر تهران در استان

 

 

در رابطه با محدوده مورد مطالعه می­توان ورودی­های پیشنهادی در طرح جامع سال 1385، را که به‌‌عنوان ورودی­های اصلی محورهای فعالیتی پیشنهاد شده است را انتخاب نمود. بر این اساس ورودی­های اصلی شهر تهران به­ترتیب زیر شناسایی شدند:

  • ورودی از غرب: ورودی از شهر کرج به تهران (اتوبان
    تهران-کرج)؛
  • ورودی از جنوب غربی: جاده ساوه- تهران؛
  • ورودی از جنوب: جاده قم- تهران؛
  • ورودی از جنوب شرقی: جاده پاکدشت-تهران؛
  • ورودی از شرق: جاده دماوند- تهران (شکل 4).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جج

 

شکل 4.



با توجه به اطلاعات جدول 3 و 3-1، در حال حاضر، حوزه مستقل در هیچ کدام از ورودی­های شهر تهران، واجد پذیرندگی لازم نبوده و  عملکرد قالب آن­ها ترافیکی است.

 

 

 

جدول 3. معرفی کلی ورودی­های اصلی شهر تهران

ورودی

ویژگی­های ورودی دروضع موجود و طرح مصوب پیشنهادی

ورودی از غرب: کرج به تهران

عملکرد وضع موجود: ترافیکی

فعالیّت­های حوزه ورودی در طرح مصوب: صنعتی و گستره‌های تجاری، اداری و خدماتی

 

ورودی از جنوب: جاده قم تهران

عملکرد وضع موجود: ترافیکی

فعالیّت­های حوزه ورودی در طرح مصوب: مسکونی و پهنه‌های سبز

 

جدول 3-1. معرفی کلی ورودی­های اصلی شهر تهران

ورودی از جنوب غربی: جاده ساوه-تهران

عملکرد وضع موجود: ترافیکی

فعالیّت­های حوزه ورودی در طرح مصوب: مسکونی پهنه‌های سبز و باز ویژه و گستره‌های تجاری، اداری و خدماتی

 

ورودی از جنوب شرقی: جاده پاکدشت- تهران

عملکرد وضع موجود: ترافیکی

فعالیّت­های حوزه ورودی در طرح مصوب: مسکونی و گستره‌های تجاری، اداری و خدماتی

 

ورودی از شرق: جاده دماوند- تهران

عملکرد وضع موجود: ترافیکی

فعالیّت­های حوزه ورودی در طرح مصوب: صنعتی و گستره‌های تجاری، اداری و خدماتی

 

 

 

 

یافته­ها

- ورودی­های شهر تهران از حیث مؤلفه­های ریخت‌شناسی مکان با رویکرد کارشناس­­محور

ورودی از غرب- کرج به تهران

بررسی کلی ورودی، از حیث توقعات مورد انتظاری که از ورودی‌های شهری می­رود نشان می­دهد، این ورودی تنها از حیث خوانایی و جهت­یابی موفق عمل می­کند. اما به­دلیل عدم برنامه­ریزی و طراحی مطلوب فضا، احساس ورود به حوزه مستقل ورودی، تنها به­واسطه تغییرات کالبدی حوزه پیرامونی ورودی ساخت­وسازهای حاشیه بزرگراه و منظرسازی نسبتا نامطلوب این حوزه قابل شناسایی است. به عبارت دیگر، تنها به لحاظ بصری حس تغییر در فضا، ایجاد می­شود. به این ترتیب عنصر هویت­ساز در حوزه مستقل ورودی، به­صورت خرد یا کلان طراحی نشده است، هرچند ممکن است که ساخت و سازهایی مرتبط با گسترش شهر تهران به­صورت نشانه در ذهن باقی بمانند. اما، عنصر نشانه­ای خاصی در این بستر طراحی نشده است.

ساخت و سازهای شهرک اکباتان و آپادانا، در کنار مسیرهای روگذر این محدوده­، در هر حال، باعث تمایز این ورودی از سایر ورودی­های شهر تهران می­گردد و به ماندن آن در ذهن کمک می­کند. در رابطه با تشخص این ورودی، در حوزه درونی، می­توان به بررسی منظر ورودی شهر تهران در لایه پس­زمینه پرداخت: برج میلاد نشانه بسیار بارزی است که در پس زمینه­ای ورودی وجود دارد و به خوانایی آن منجر می­شود. در عین حال، رشته کوه­های دماوند، به­عنوان عنصر طبیعی شاخصی هستند که اگر هوای تهران آلوده نباشد، قابل رؤیت هستند.

کاراکترهای محیطی در این بستر، ‌آن هم به­صورت تقلیلی، کاراکتر طبیعی را در بر می­گیرد، به­دلیل نبود نشانه­های فرهنگی، کاراکتر ارزشی در محدوده قابل تشخیص نیست. در خصوص پذیرندگی ورودی در حوزه غربی تهران نیز می­توان گفت، به­دلیل عدم توجه به نیازها و فضای مورد نیاز کاربران فضا، احساس پذیرندگی به مخاطب، دست نمی­دهد. لذا احساس حضور فرد در فضا، به­صورت برون ­بودن عینی بروز می­کند و شخص احساس درون­ بودگی در فضا ندارد. هر چند در سلسله­­مراتب حضور در فضا، این سطح بالاتر از برون ­بودن وجودی قرار می­گیرد که حس ناخوشایند را القاء می­کند.

بررسی مؤلفه­های کاراکتر محیطی در ورودی غربی تهران نشان می­دهد که ورودی به مؤلفه جهت­یابی بیش از مؤلفه شناسایی پاسخ­ داده است. زیراا فضا در ایجاد حس خوشایندی و لذت از بودن در فضا، ناموفق عمل می­کند.

 

ورودی از جنوب- جاده قم

بررسی ورودی شهر تهران از جاده قم و توقعات موردی که این ورودی تأمین می­کند، نشان می­دهد، این ورودی نیز از میان سه توقع مورد انتظار، تنها در جهت­یابی موفق عمل می­کند. در این میان تابلوی ورود به شهر تهران، نقش پررنگی­تری را در ایجاد حس ورود ایفا می­کند. به‌همین دلیل، نوع حضور فرد در فضا، نوعی برون ­بودن عینی است.

کاراکترهای محیطی قابل شناسایی در حوزه مستقل ورودی شهر تهران از این محور، فضای سبز کاشته شده در اطراف محور هستند که آن هم از کیفیت چندان مطلوبی برخوردار نیست. ساخت­ و سازهای پراکنده موجود در حوزه جانبی این محدوده (عنصر مصنوع مؤثر در ایجاد کاراکتر طبیعی)، در ارتباط بسیار کمی با ویژگی­های مورد انتظار از ورودی هستند.

در رابطه با مؤلفه­های کاراکتر محیطی نیز می­توان، تنها جهت­یابی را در وضعیت نسبتا مطلوب ارزیابی نمود. در رابطه با شناسایی که منجر به حس خوشایندی می­شود، این ورودی، ناموفق عمل می­کند.

 

ورودی از جنوب غربی- جاده ساوه به تهران

در مقایسه با سایر ورودی­های شهر تهران، وضعیت این ورودی نامطلوب­تر است. سایر ورودی‌های شهر تهران، حداقل از میان توقعات سه­گانه موردی، به جهت­یابی و خوانایی پاسخ می­دادند، در این ورودی حس جهت­یابی و خوانایی نیز با مشکل مواجه است.

در این ورودی نیز، عناصر شاخصی که حس ایجاد ورود به شهر را ایجاد می­نمایند، وجود ندارد و بنابراین ورودی از تشخص و کاراکتر محیطی مختص خود برخوردار نیست. در کنار تابلو ورود به شهر، تنها تغییرات ریخت­شناسانه در حوزه ورودی که خود را در قالب ساخت­وساز و پل­های روگذر و غیره نمایان می­سازد، قابل تشخیص است.

کاراکتر طبیعی، به­واسطه کاشت درختان و فضای سبز محدود در اطراف محدوده، ایجاد شده است. اما به هیچ عنوان، نمی­توان کاراکتر انسانی و روحی را در این ورودی مشاهده نمود، از این­رو
است که نوع حضور فرد در این فضا، برون­ بودن را القاء می­کند. آن هم برون ­بودن وجودی که با احساس ناخوشایندی همراه است. این ورودی در مقایسه با سایر ورودی­ها از حیث جهت­یابی نیز با مشکلاتی مواجه است.

 

ورودی از جنوب شرقی- جاده پاکدشت به تهران

بررسی حوزه مستقل ورودی، نشان داد که این ورودی نیز مانند سایر ورودی­های شهر تهران، به پذیرندگی و تشخص پاسخ نمی‌‌دهد.

به­طوری­که فقدان عناصر هویت­ساز مصنوع در حوزه درونی منظر ورودی، به­چشم می­خورد. در رابطه با عناصر هویت­ساز در منظر پس‌زمینه ورودی، می­توان به ساخت­­ و سازهای بلندمرتبه موجود در حوزه غرب ورودی اشاره کرده و کوه دماوند که در منظر ورودی پس­زمینه، قابل رؤیت است.

در خصوص نوع حضور نیز می­توان برون بودن عینی را تشخیص داد. حضور فضای سبز به­عنوان عنصر سازنده کاراکتر محیطی طبیعی، در جداره­های حوزه مستقل ورودی به­چشم می‌خورد. این ورودی نیز چون سایر ورودی­ها، در ایجاد حس مطلوبیت و خوشایندی از بودن در فضا، ناموفق عمل کرده و لذا به مؤلفه شناسایی پاسخ نمی­دهد. اما در خصوص جهت­یابی، چندان ناموفق عمل نمی­کند.

 

ورودی از شرق- جاده دماوند به تهران

این ورودی به­دلیل نزدیکی به شهر دماوند و ویژگی­های طبیعی این محدوده، واجد کاراکترهای محیط طبیعی بوده و متفاوت از سایر ورودی­های عمل می­کند.

حضور قوی عناصر طبیعی و توپوگرافی خاص محدوده و تبعیت مسیر از عناصر طبیعی، آن را از سایر محدوده­ها متمایز نموده است.

به­نظر می­رسد، حوزه مستقل ورودی، واجد تشخص است. این ورودی، ضمن خوانا بودن، تشخص را نیز پاسخ می­دهد، اما در رابطه با پذیرندگی، چندان موفق نیست. اگر نوع حضور در فضا بررسی شود، این محدوده نوعی برون بودن اتفاقی را ایجاد می‌‌کند، ولی کم­وبیش حس درون بودن را نیز ایجاد می­کند.

جمع‌بندی ابعاد ریخت‌شناسانه حس مکان در ورودی‌های منتخب شهر تهران در جدول 4، ارائه گردیده است. همان­طور که ملاحظه می‌شود، ورودی از شهر کرج و دماوند، مطلوبیت بیش‌تری نسبت به سایر ورودی­ها دارند. اما ورودی ساوه به تهران در نامطلوب­ترین وضعیت است.ج

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جدول4. بررسی ابعاد ریخت­شناسانه حس مکان در ورودی­های منتخب شهر تهران

ورودی

کیفیت محیطی در وضع موجود

نوع حضور

نوع کاراکتر

شناسایی

جهت­یابی

ورودی از غرب: کرج به تهران

پذیرندگی: نامناسب

تشخص: مناسب

خوانایی و جهت­یابی: مناسب

برون بودن عینی

کاراکتر طبیعی

ندارد

دارد

ورودی از جنوب: جاده قم تهران

پذیرندگی: نامناسب

تشخص: نسبتا مناسب

خوانایی و جهت­یابی: مناسب

برون بودن وجودی

کاراکتر طبیعی

ندارد

دارد

ورودی از

جنوب غربی: جاده ساوه-تهران

پذیرندگی: نامناسب

تشخص: نامناسب

خوانایی و جهت­یابی: نسبتا مناسب

برون بودن وجودی

کاراکتر طبیعی

ندارد

نسبتا مناسب

ورودی از

 جنوب شرقی: جاده پاکدشت- تهران

پذیرندگی: نامناسب

تشخص: نسبتا مناسب

خوانایی و جهت­یابی: مناسب

برون بودن عینی

کاراکتر طبیعی

ندارد

دارد

ورودی از

شرق: جاده دماوند- تهران

پذیرندگی: نامناسب

تشخص: مناسب

خوانایی و جهت­یابی: مناسب

برون بودن عینی و حدی از درون بودگی

کاراکتر طبیعی

نسبتا مناسب

دارد



- میزان موفقیت ابعاد ریخت­شناسانه ورودی در ایجاد حس مکان از دیدگاه مردم­­محور

پس از بررسی ابعاد ریخت­شناسی ورودی­ها از دیدگاه کارشناسانه،

در این بخش دیدگاه­ ناظرین و استفاده ­کنندگان به­منظور دقت بهتر یافته­ها و جلوگیری از تفسیرگرایی ارائه گردیده است.

 

- میزان تفوق ورودی­های شهر تهران در ابعادِ مؤلفه­های کاراکتر محیطی

به­منظور بررسی مؤلفه­های کاراکتر محیطی (شناسایی و جهت‌یابی)، چندین کیفیت مورد توجه قرار گرفت و در رابطه با آن­ها و عواملی که بر ارتقاء یا کاهش آن­ها تأثیرگذار هستند، پرسش­هایی مطرح گردید.

در رابطه با کاراکتر شناسایی، کیفیت­های پذیرندگی، هویت و خوانایی و در رابطه با کاراکتر جهت­یابی، کیفیت سهولت مسیریابی سؤال شد. در نهایت، از پرسش­شوندگان خواسته شد، به هر ورودی­، از 1 تا 10 امتیاز دهند و مطلوبیت کلی ورودی را ارزیابی نمایند.

 

کاراکتر شناسایی

جمع­بندی نظرات مشارکت­کنندگان در رابطه با معیار پذیرندگی در ورودی­های شهر تهران، نشان داد که میزان پذیرندگی در فضا، در ورودی ساوه در بدترین وضعیت می­باشد، عواملی که بر عدم پذیرش تأثیر دارند، عبارتند از: عدم تعریف فضایی، نبود فضای انتظار، الگوی نامناسب فضای سبز و شکل مسیرها.

در این میان، ‌بیش‌ترین میزان پذیرندگی در ورودی دماوند به تهران احساس می­شود. هرچند عدد به­دست آمده حاکی از این موضوع است که تنها کمی بیش از نیمی از پاسخگویان، این موضوع را تأکید کرده­اند. وضعیت سایر ورودی­ها با این معیار به‌‌ترتیب عبارت است از: ورودی پاکدشت، ورودی قم و در انتها ورودی کرج به تهران. در بررسی معیار هویت، از ‌آن‌جا‌ که ‌بیش‌تر مصادیق ارائه شده، مرتبط با عناصر مصنوع بوده­اند، از واژه هویت کالبدی استفاده شد. وضعیت ورودی ساوه در مقایسه با سایر ورودی­ها، از حیث دارا بودن عناصر واجد هویت نیز در پایین­ترین سطح است. در این میان، علی­رغم آن­که تقریبا تمامی ورودی­ها از حیث داشتن هویت کالبدی، در وضعیت نامناسب هستند، اما وضعیت ورودی کرج به تهران، مطلوب­تر است.

استقرار کاربری­ها شاخص و عناصر کالبدی در حاشیه این ورودی، بر هویت آن تأثیر داشته است. نکته حائز اهمیت آن­که، وضعیت ورودی دماوند به تهران، به­رغم داشتن هویت طبیعی خاص، به­دلیل نداشتن عناصر شاخص کالبدی در محدوده ورودی، نامناسب ارزیابی شده است.

بررسی معیار خوانایی نیز نشان می­دهد، ورودی ساوه از حیث این معیار نیز، در وضعیت نامناسبی است. به­صورتی­که بیش از نیمی از پاسخگویان، خواناییِ این ورودی را خیلی کم ارزیابی نموده­اند. وضعیت ورودی کرج به تهران از حیث معیار خوانایی، به­دلیل کاربر­ی­های مستقر در حاشیه آن و عناصری طبیعی و مصنوعی که در پس­زمینه این ورودی، رؤیت می­شوند، مطلوب ارزیابی شده است. با اختلاف اندکی در رتبه بعدی، ورودی دماوند به تهران قرار دارد. وضعیت خوانایی ورودی قم و پاکدشت به­ترتیب، در رتبه­های بعدی قرار می­گیرد.

 

کاراکتر جهت­یابی

تقریبا وضعیت همه ورودی­ها از حیث جهت­یابی جز ورودی ساوه، مطلوب و یا نسبتا مطلوب است. در این میان، ورودی دماوند به تهران و کرج به تهران، با اندکی تفاوت در بهترین وضعیتِ مسیریابی و جهت­یابی هستند. وضعیت ورودی ساوه، از دید پاسخگویان نسبی است و وضعیت مسیریابی در این ورودی را متوسط ارزیابی نموده­اند.

بررسی وضعیت کلی ورودی­ها از دید پاسخگویان نشان می‌دهد، ورودی دماوند به تهران و کرج به تهران، در وضعیت مطلوب هستند؛ به­صورتی­که بیش از نیمی از امتیازها در طیف امتیازهای 7 تا 9 بوده است. در این میان، وضعیت سه ورودی دیگر متفاوت است، به­صورتی­که ورودی قم و پاکدشت به تهران، در وضعیت نسبتا نامناسب ارزیابی شده­اند و ورودی ساوه با توافق بیش از دو سوم آراء، نامناسب ارزیابی شده است.

 

انواع کاراکترهای محیطی قابل تشخیص در هر ورودی از منظر استفاده­کنندگان

در جدول 5، گویه­های مطرح شده توسط استفاده­کنندگان فضا، در
قالب انواع کاراکترهای محیطی دسته­بندی شده است. در واقع از استفاده­کنندگان پرسش شده است که چه عواملی در هر ورودی، بر متفاوت بودن و تشخص آن تأثیرگذار هستند (ابعاد هویت)؟ در ادامه گویه­ها در انواع کاراکترهای محیطی دسته­بندی شده­اند. همان­طورکه مشاهده می­شود، هیچ مصداقی در ارتباط با کاراکتر روحی ارائه نشده است. از ‌آن‌جا‌ که ورودهای تهران، فضاهایی غیر پذیرنده هستند و طراحی مشخصی در ارتباط با الگوهای واجد هویت در آن­ها وجود ندارد، چنین نتیجه­ای قابل پذیرش است.

گویه­های مطرح شده و تعاریفی که از انواع کاراکترها ارائه شد، انواع معیارهای مطرح در کاراکتر طبیعی عبارت هستند از: پوشش گیاهی و عناصر کالبدی و انواع معیارهای مطرح در کاراکتر انسانی عبارت هستند از: انواع فعالیت­ها و کاربری­های موجود در حاشیه ورودی­ها.

 

 

جدول 5. بررسی کاراکتر شناسایی و جهت­یابی در ورودی­های شهر تهران از دید استفاده­کنندگان

امتیاز هر ورودی

جهت­یابی

کاراکتر شناسایی

کاراکتر

 

ورودی­

جهت­یابی و مسیریابی

خوانایی

هویت (کالبدی)

پذیرندگی

طیف زیاد: 55.6 ٪

76 ٪-طیف زیاد

77 ٪-طیف زیاد

63 ٪-طیف کم

بهترین وضعیت

81 ٪- طیف کم

52 ٪-صرفا خیلی کم

کرج به تهران

وضعیت اندکی مطلوب است.

(+) تعدد مسیر، اما با قابلیت تشخیص/ وجود عناصر شاخص در پس­زمینه

(+)‌ سیلوئت قابل تشخیص از تهران/ دیده به کوه

(+) پارک ارم/ مترو و ترمینال اتوبوسرانی

(-) تسلط ماشین در فضا/ تسلط مسیرها/ عدم تعریف فضای مکث و انتظار

(+) درخت­کاری/ وجود ساختمان­های شاخص در حاشیه/ برج­ها و ساختمان­های تجاری

گویه­های مثبت و منفی

طیف کم: 66.7 ٪

67 ٪-طیف زیاد

65 ٪-طیف کم

83 ٪-طیف کم

74 ٪-طیف کم

قم به تهران

وضعیت نسبتا نامطلوب است.

-

(-) وجود تیرهای برق و تجهیزات راه

(+) مجتمع­های مسکونی قابل تشخیص در لبه­ها/

(-) الگوی عناصر طبیعی/ عدم تعریف فضای مکث و انتظار

گویه­های مثبت و منفی

طیف کم: 77.8 ٪

57 ٪- متوسط

بدون جهت

87 ٪-طیف کم

54 ٪- صرفا خیلی کم (بدترین وضعیت)

89 ٪-طیف کم

بدترین وضعیت

96 ٪- طیف کم

بدترین وضعیت

ساوه به تهران

وضعیت نامطلوب است.

عرض بیش از حد

(ـ) عدم وجود عناصر شاخص/ عدم تشخیص به­عنوان مسیری در حد و اندازه تهران/ وجود تیرهای برق به­عنوان عنصر مسلط/ کیفیت پایین پل عابر

(-) پارک کردن در حاشیه ورودی/

(+) درختان/مجتمع­های مسکونی قابل تشخیص

(-) رها بودن فضا (عدم احساس محصوریت)/ الگوی نامناسب خیابان/ عدم تعریف فضای مکث و انتظار/ فضای سبز نامناسب

گویه­های مثبت و منفی

طیف کم: 66.7 ٪‌

55 ٪-طیف زیاد

76 ٪-طیف کم

67 ٪-طیف کم

43 ٪-صرفا خیلی کم

75 ٪-طیف کم

ورودی پاکدشت به تهران

وضعیت نسبتا نامطلوب است.

(+) مسیر قابل تشخیص/ تقسیم و جداسازی قابل تشخیص مسیرها

(-) وجود تیرهای برق و تجهیزات راه/

(+)‌ دید به کوه

(+) دید به شهر/ سیلوئت مناسبی از شهر/ وجود درختان انبوه/

 

(-) ظهور تدریجی فضاهای شهری و ساختمان­ها

(+) عناصر طبیعی/ امکان پارک اتومبیل/ مسیر قابل درک

گویه­های مثبت و منفی

طیف زیاد:66.7 ٪

83 ٪-طیف زیاد

بهترین وضعیت

74 ٪-طیف زیاد

81 ٪-طیف کم

53 ٪-طیف زیاد

بهترین وضعیت

دماوند به تهران

وضعیت مطلوب است.

(+) مسیر قابل تشخیص/ دید به شهر و ظهور تدریجی ساخت­­وسازها (تراکم)

(+) غلبه با فضای سبز مناسب/ توپوگرافی حاشیه

نبود عناصر کالبدی شاخص

(+) عناصر طبیعی/ امکان پارک اتومبیل/ مسیر قابل درک/ ظهور تدریجی فضاهای شهری و ساختمان­ها (غلبه با فضای سبز)/ تغییر عرض خیابان

گویه­های مثبت و منفی



اطلاعات جدول 6، نشان می­دهد، در ورودی ساوه، تنها عنصر طبیعی به­عنوان عنصر هویت­بخش، مطرح شده است. بدین معنی که این ورودی، در بدترین وضعیت از حیث شناسایی و تشخص است. بررسی مقایسه­ای ورودی­ها در زیرمعیارها نشان می­دهد، در ورودی دماوند به تهران، عنصر فضای سبز با اکثریت آراء، عاملی مؤثر بر هویت است.

در ورودی کرج به تهران، حضور پررنگ عناصر کالبدی، سبب شده است تأثیرگذاری عناصر طبیعی در ارتقاء شناسایی، کم­تر اشاره گردد.

بررسی تأثیرگذاری عنصر کالبدی بر ایجاد شناسایی، نشان می­دهد این عامل پس از عوامل طبیعی و بیش از سایر عناصر، تأثیرگذار است. در رتبه بعدی، ورودی قم و پاکدشت به تهران قرار دارند که به­دلیل عناصر کالبدی موجود در حاشیه محورهای ورودی و ‌همچنین عناصر موجود در پس زمینه، واجد تشخص کالبدی هستند.

بررسی تأثیرگذاری عوامل انسانی بر ایجاد شناسایی نشان می­دهد، وضعیت ورودی کرج به تهران از سایر ورودی­ها بهتر است، این امر به­دلیل نوع کاربری­ها مستقر در این ورودی است.

نوع فعالیت­هایی که در این ورودی­ها ‌انجام می­شود، سوار و پیاده شدن مسافر است. تفاوت حائز اهمیت آن­که، نوع فعالیت‌‌های قابل ‌انجام در ورودی­ها متفاوت است، به­طوری‌که در ورودی دماوند به تهران، فضا برای مکث و استراحت، مناسب­تر از سایر ورودی­ها است.

 

جدول 6. انواع کاراکترهای محیطی قابل تشخیص در مبادی ورودی از منظر استفاده­کنندگان

کاراکتر روحی (ارزش­ها)

کاراکترهای انسانی (تعاملات انسانی و رفتاری)

کاراکتر طبیعی (کیفیت اشیا و مصالح)

انواع کاراکتر

 

ورودی­ها

فعالیت­های قابل ‌انجام در ورودی

کاربری­­های شاخص اطراف ورودی

عناصر کالبدی

عناصر طبیعی

-

42 ٪

66 ٪

64 ٪

38 ٪

ورودی کرج به تهران

-

انتظار برای سوار شدن

کاربری صنعتی/ کاربری مرتبط با حمل­ونقل/ پارک/ مجتمع مسکونی

مسیرها/ پل­ها/ مجتمع­های مسکونی

پوشش گیاهی

گویه­های مطرح شده

-

48 ٪

18 ٪

50 ٪

51 ٪

قم به تهران

-

انتظار برای سوار شدن

کاربری مسکونی

پل/ ساختمان­های حاشیه محور

پوشش گیاهی

گویه­های مطرح شده

-

-

-

-

72 ٪

ساوه به تهران

-

-

-

-

پوشش گیاهی

گویه­های مطرح شده

-

52 ٪

22 ٪

37 ٪

76 ٪

پاکدشت به تهران

-

انتظار برای سوار شدن

مسکونی، غیرمسکونی

تجهیزات راه/ ساختمان­های حاشیه محور/پل

پوشش گیاهی

گویه­های مطرح شده

-

63 ٪

14 ٪

48 ٪

88 ٪بهترین­وضعیت

دماوند به تهران

-

فضای مکث

مسکونی، غیرمسکونی

تجهیزات راه

پوشش گیاهی غنی

گویه­های مطرح شده

 

 

نوع حضور در مبادی ورودی تهران از منظر استفاده‌کنندگان

به­منظور بررسی دوگانه درون بودگی- بیرون بودگی در مبادی ورودی، با توجه به مبانی نظری مطرح شده، مصادیق انواع حضور در فضا در قالب عباراتی که در جدول 7، ارائه شده است.

نتایج بررسی­ها، نشان می‌دهد که بدترین وضعیت حضور و احساس برون­ بودگی، به ورودی ساوه به تهران اختصاص دارد. به‌طوری­که هیچ سطحی از انواع درون بودگی در این ورودی، احساس نمی­شود. با این‌که تقریبا در تمامی ورودی­ها، احساس برون­بودگی غالب است، اما وضعیت ورودی دماوند به تهران، بهتر

 

 

است و حتی در بررسی سطوح درون بودگی، امکان آشنایی و درک عمیق با فضا نیز محقق شده است.

بررسی تفصیلی انواع حضور نشان می­دهد، در ورودی کرج به تهران، رده دوم برون ­بودگی، ‌بیش‌تر اتفاق می­افتد و ‌دلیل آن، عدم ارتباط شخص با محیط است. به­علاوه سطح سوم برون بودگی (که پیش­زمینه شروع درون بودگی در فضا است)، به­دلیل آن­که، فضا بستری برای سوار و پیاده شدن مسافران است، در همه ورودی­ها، مورد توجه قرار گرفته است.

 

 

جدول 7. بررسی میزان احساس درون بودگی و برون­بودگی در ورودی­ها

درون بودگی

برون­بودگی

ورودی­ها

داشتن تعلق خاطر عمیق

ادراک غنی

احساس آشنایی با مکان و توجه به جزئیات

استفاده از ورودی به دلیل کاربری­ها و سوار و پیاده شدن مسافران

احساس جدا بودن از مکان (جدایی عمیق شخص و فضا)

احساس بیگانگی عمیق با فضا و  ترک آن

-

بدترین وضعیت

10 ٪

12 ٪

25 ٪

42 ٪

بدترین وضعیت

11 ٪

ورودی کرج

-

بدترین وضعیت

6 ٪

10 ٪

26 ٪

32 ٪

26 ٪

ورودی قم

-

بدترین وضعیت

-

بدترین وضعیت

-

بدترین وضعیت

24 ٪

17 ٪

59 ٪

بدترین وضعیت

ورودی ساوه

-

بدترین وضعیت

10 ٪

14 ٪

22 ٪

35 ٪

19 ٪

ورودی پاکدشت

11 ٪

بهترین­وضعیت

24 ٪

بهترین­وضعیت

27 ٪

بهترین وضعیت

10 ٪

22 ٪

بهترین وضعیت

6 ٪

بهترین وضعیت

ورودی دماوند

 

 

 

بحث و نتیجه­گیری

مطالعه حاضر با هدف تدوین یک چارچوب تحلیلی برای بررسی ورودی به مثابه مکان، از دیدگاه پدیدارشناسی استفاده کرده است.

نتایج تحقیق نشان داد که ورودی مطلوب به­عنوان اولین بستری که استفاده ­کننده با آن مواجه می­شود، باید پذیرنده و واجد تشخص باشد. در عین حال معیارهای این فضا، بر مبنای رویکرد پدیدارشناختی و اجزای اصلِ ریخت‌شناسانه مکان که زمینه درک کلیت فضا و راه­یابی را فراهم می­آورد، عبارتند از: جهت­یابی (ممانعت از گم­شدن و راه­یابی) و شناسایی (تشخص و ارتباط با فضا)، نوع کاراکتر مورد توجه در تعریف ورودی (طبیعی، انسانی و ارزشی) و نوع حضوری که شخص در رابطه با ورودی دارد.

چنان‌چه ورودی شهر از حیث ابعاد ریخت­شناسی مکان پاسخ­گو باشد، ارتباط شناختی فرد با محیط، ایجاد و بنابراین احساس گم­شدگی و عدم شناسایی ایجاد نخواهد شد.

طبق نتایج بررسی، ورودی­های شهر تهران نتوانسته­اند از حیث کاراکتر شناسایی مطلوب عمل نمایند و تنها کاراکتر جهت‌یابی را پاسخ­گو بوده­اند.

نتایج مطالعه نشان داد که اگر ورودی در ابعاد کاراکترهای محیطی مطرح شده، عمل نماید و از انواع کاراکترهای محیطی بهره گیرد، برون­داد نوع حضور شخص در آن، از نوع درون بودگی است و چنان‌چه این امر محقق نگردد، سطوح برون ­بودگی در ورودی (که مشتمل بر: ترک فضا یا احساس بیگانگی عمیق با آن است) به­وجود می­آید.

باید توجه داشت که حوزه نتایج این پژوهش با تأکید بر ابعاد تعلق مکانی به ورودی و نحوه حضور شخص در این فضا تبیین شده است و بنابراین جنبه­های دیگر که در رویکردهای عینی چون رویکرد فرمی، زیبایی­شناسی عینی و ‌همچنین ابعاد عملکردی در ورودی­ها مد نظر است، مورد توجه این پژوهش نبوده­اند.

 

راهکارها

با توجه به یافته های تحقیق، پیشنهاد می‌گردد:

  • واکاوی ابعاد ریخت­شناسانه ورودی­های شهری؛
  • شناسایی اصول طراحی ورودی ادراک­پذیر و واجد معنا مبتنی بر رویکرد نمادگرایی؛
  • بررسی معیارهای طراحی ورودی شهری از منظر زیبایی­شناسی عینی و ذهنی با تأکید توأمان بر ابعاد کالبدی و ادراکی استفاده کنندگان؛
  • تبیین جایگاه منظر طبیعی و محیط طبیعی در خلق ورودی شهری پذیرنده؛
  • بررسی الگوی برنامه­ریزی کاربری اراضی در ورودی­های شهر و الگوی بازپیرایی کاربری­های نامطلوب در ورودی­ها؛
  • تأکید بر مؤلفه شناسایی در حوزه میانی ورودی در برنامه‌ریزی ورودی مطلوب و نه فقط تأکید بر مؤلفه جهت‌‌‌یابی
  • طراحی مسیرها در ورودی به­گونه­ای که راه­یابی را تقویت کند و احساس سردرگمی در حوزه ورودی را کاهش دهد.
  • تأکید بر استفاده از عناصر کاراکتر محیطی (طبیعی/ انسانی و روحی)؛
  • ایجاد تشخص در ورودی به­واسطه عناصر طبیعی یا کالبدی؛
  • بهره­گیری از کاراکترهای طبیعی در حوزه بیرونی مستقل؛
  • تأکید بر استفاده از کاراکترهای طبیعی و انسانی، در حوزه مستقل ورودی؛
  • ایجاد محصوریت فضایی و تعریف شدگی فضا، به­وسیله عناصر طبیعی و مصنوع در طراحی فضای مستقل ورودی؛
  • فراهم نمودن امکان گشوده شدن به معنی تعامل فضایی با محیط (رابطه درون- بیرون) در ورودی شهر برای ارتقاء نوع حضور در فضای مستقل ورودی؛
  • استقرار فعالیت­های مورد نیاز حوزه میانی ورودی برای ایجاد زمینه حضور و درون بودگی در فضای مستقل ورودی.

 

 

[1]. Relph

[2]. Canter

[3]. Punter

[4]. Montgomery

[5]. Altman & Low

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

الکساندر، کریستوفر (1387)، زبان الگو: شهرها، ترجمه رضا کربلایی نوری، تهران: مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی شهرسازی و معماری.
باقری، یوسف، منصوری، سیدامیر (1397)، ورودی شهر، به مثابه عنصری جهت ایجاد هویت مستقل برای منظر شهری، نشریه باغ نظر، دوره 15، شماره 60: 14-5.
بحرینی، سیدحسین، علی­طالب ­بابایی، ناهید (1381)، تدوین اصول و ضوابط طراحی محیطی ورودی شهر، فصلنامه محیط­شناسی، ویژه­نامه طراحی محیط، دوره 29، شماره 30: 36-13.
براتی، ناصر، نجفی­تروجنی، سیده نسیم (1395)، ارزیابی نماد ورودی شهرها بر مبنای مولفه­های کالبدی طراحی- مطالعه موردی: نماد ورودی شرقی شهر قزوین، فصلنامه علمی-پژوهشی مطالعات شهری، شماره 19: 91-81.
بشریه، حسین (1387)، تاریخ اندیشه­های سیاسی در قرن بیستم، جلد اول، تهران: نشر نی.
پاکزاد، جهانشاه (1388)، راهنمای طراحی فضاهای شهری در ایران، تهران: وزارت مسکن و شهرسازی.
پرتوی، پروین (1382)، مکان و بی­مکانی، رویکرد پدیدارشناسانه، نشریه هنرهای زیبا، شماره 14: 50-40.
پورمند، حسنعلی، محمودی­نژاد، هادی، رنج‌آزمای آذری، محمد (1389)، مفهوم مکان و تصویر ذهنی و مراتب آن در شهرسازی از دیدگاه کریستین نوربری شولتز در رویکرد پدیدارشناسی، فصلنامه مدیریت شهری، شماره 26: 92-79.
رضایی، سمانه، خطیبی، سیدمحمدرضا (1393)، نحوه طراحی ورودی شهرها با رویکرد سکانس­بندی عرصه ورودی شهر (نمونه موردی: ورودی قزوین از سمت تاکستان)، همایش ملی نظریه­های نوین در معماری و شهرسازی،  قزوین: دانشگاه آزاد اسلامی قزوین.
کرمونا، متیو، تیزدل، استیو (1390)، خوانش مفاهیم طراحی شهری، ترجمه کامران ذکاوت و فرناز فرشاد، چاپ اول، تهران: انتشارات آذرخش.
کاشی، حسین، بنیادی، ناصر (1392)، تبیین مدل هویت مکان- حس مکان و بررسی عناصر و ابعاد مختلف آن، نمونه موردی: پیاده­راه شهر ری، فصلنامه هنرهای زیبا، شماره 18، شماره 3: 52-43.
کلالی، پریسا، مدیری، آتوسا (1391)، تبیین نقش مؤلفه­ معنا در فرآیند شکل­گیری حس مکان، فصلنامه هنرهای زیبا، دوره 17، شماره 2: 51-43.
لینچ، کوین (1395)، سیمای شهر، ترجمه منوچهر مزینی، انتشارات دانشگاه تهران.
مدیری، آتوسا (1387)، مکان، نشریه هویت شهر، دوره 2، شماره 2: 79-69.
مظلومی، سید مازیار (1389)، تأثیرپذیری ابعاد حس مکان از ادراکات ذهنی در محله­های مسکونی شهری، فصلنامه پژوهش و برنامه­ریزی شهری، دوره 1، شماره 3: 150-131.
نوربرگ شولتز، کریستین (1387)، معماری: حضور، زبان و مکان، ترجمه علیرضا سید احمدیان، تهران: انتشارات نیلوفر.
 Altman, I., Low, S. (1992), Human Behavior and Environment: Advances in Theory and Research, New York: Plenum Press.
 Canter, D
, H., Heidari, A., Mohammad Hoseini, P. (2013), Sense of Place and   Place Attachment, A Comparative Study, International Journal of Architecture and Urban Development, 3 (1): 5-12.
 Montgomery, John (1998), Making a City: Urbanity, Vitality and Urban Design, Journal of Urban Design, 1: 93-115.
 Norberg Schulz, Christian. (1996), The Phenomenon of Place, New York: Princeton Architectural Press.
 Punter, John. (1991), Participation in the Design of Urban Space, Landscape Design, 200: 24-27.